1 مگر منعم بگوید شکر نعمت و گر نه مفلس مسکین چه گوید
2 دعای دولتش گوئی و بنده به جز از یارب و آمین چه گوید
1 شیخ الاسلام احمد جامی که دم مرده از دمش حی شد
2 می اوشد عسل چنین گویند منکر او مشو مگو کی شد
3 باز رندی دگر به یک جذبه خم او پاک خالی از می شد
4 نه میش ماندنی عسل در خم شکرش رفت و خالی از می شد
1 هر کمالی که هست در عالم از خلیفه بجو که می داند
2 جامع جملهٔ علوم بود شرح اسما تمام می خواند
1 توبه از توبه می کنم ای دوست توبهٔ خوب ما همین باشد
2 هرکه او توبه می کند چون ما شک ندارم که نازنین باشد
3 این چنین آیتی که می شنوی از خداوندش آفرین باشد
4 بازگشته ز او به حضرت او تائب قابل گزین باشد
1 غیرتش غیر دوست فانی کرد غیر حق در وجود باقی نیست
2 جام بشکست و باده آخر شد جز از او خود حریف ساقی نیست
1 ای که گویی حجاب او غیر است محض صدق است آنچه فرمائی
2 ور به گوئی حجاب عین وی است به حقیقت تو همدم مائی
3 ور بگوئی که عین و غیر همند جان مایی و نور بینائی
4 جای از یخ اگر کنی پر آب بنماید دویی و یکتائی
1 شنیدم ساقی سرمست می گفت یکی را جام بخشم دیگری خم
2 اگر جام می آری پر بری می وگر انبان بیاری پر ز گندم
3 بگفتم این تفاوت از چه افتاد بگفتا این ز استعداد مردم
4 صراط مستقیم است اینکه گفتم طریق نعمت الله را مکن گم
1 دل جام جهان نمای عشق است بنگر که به تو تو را نماید
2 مجموع تجلّی الهی در جام جهان نما نماید
3 در هر چه نظر کنیم واللّه نور رخ او به ما نماید
1 گیرم که حباب را بیابی جز آب بگو دگر چه داری
2 مستانه بیا و باده می نوش ای یار عزیز در خماری
1 ما خیالیم و در حقیقت او ما حبابیم و عین ما دریا
2 هرچه بینی و هر که می دانی می جامست و صورت و معنی
3 شاهدی در هزار جامه نگر نظری کن به دیدهٔ بینا
4 ساغرت گر که نیست پر از می گر طلب می کنی بجو از ما