19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری

1 اگر زلف تو خم در خم نبودی مرا حال این چنین در هم نبودی

2 غمی دارم ز زلفت یادگاری بلا بودی اگر این هم نبودی

3 کجا رفت آنکه در خلوتگه راز به جز ما و تو کس محرم نبودی

4 غم از جور رقیبان است در عشق اگر از یار بودی، غم نبودی

1 لب شیرین شکرخند داری ز خوبی هر چه میگویند داری

2 چه باشد گر گدای خویشتن را به دشنامی ز خود خرسند داری؟

3 چه شیرین است بارت ای نی قند به سودای که دل در بند داری؟

4 متاب آن زلف را بهر دل من که آنجا مبتلایی چند داری

1 دلا از مردمی بویی نداری اگر سودای دلجویی نداری

2 حرامت باد عمر، ار موسم گل حریفی و لب جویی نداری

3 چو عنبر لاف زلفش تا کی ای مشک؟ کز این معنی تو هم بویی نداری

4 تو خوش باش ای ملامت گو، که چون من دل اندر دست بدخویی نداری

1 با اهل وفا ز هر چه داری جز جور و جفا دگر چه داری؟

2 گفتی، ستم فراق سهلست بسم الله، از این بتر چه داری؟

3 بردی دل و دین به چشم جادو تا چشم هنوز بر چه داری؟

4 ای پیک دیار آشنایی از غایب ما خبر چه داری؟

1 مرا کشتی، متاب آن گوشه ابرو به عیاری کمان بر من مکش جانا، که تیری خورده‌ام کاری

2 به فریاد خود آزار سگ کویت نمی‌خواهم که در کیش محبت کفر باشد مردم‌آزاری

3 سرشک عاشقان شنگرف‌گون می‌آید از دیده بهار عارضش را تا دمیده خط زنگاری

4 کشیده نرگست بر قلب جان‌ها تیغ بیدادی فکنده طره‌ات در راه دل‌ها دام طراری

1 دلا ز نرگس مستانهٔ که می‌پرسی؟ سری به خواب خوش، افسانهٔ که می‌پرسی؟

2 اسیر سلسله تست عالمی، لیکن تو حالت دل دیوانهٔ که می‌پرسی؟

3 مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو کدام یار؟ چه دل؟ خانهٔ که می‌پرسی؟

4 تو گنج حسنی و اهل نیاز منتظرند که ره به کلبهٔ ویرانهٔ که می‌پرسی؟

1 از سبزه رعنا خطی بر روی گلگون می‌کشی جان را به زنجیر بلا در ورطهٔ خون می‌کشی

2 تا عقل دیوانه شود، عنبر بر آتش می‌نهی یا خود به بالای شکر خط بهر افسون می‌کشی؟

3 ای دل چو عاشق گشته‌ای، ناله مکن از آه خود زین پیش می‌گفتم ترا، این‌ها که اکنون می‌کشی

4 در دور تو بر مردمان جور است، ور نه از چه رو خونی که از دل خورده‌ام از دیده بیرون می‌کشی؟

1 مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی

2 ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی

3 ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا هنوز گل نشکفته است از هزار یکی

4 بیند دیده چو نرگس ز خوب و زشت جهان که گل یکیست در این بوستان و خار یکی

1 ای ز عشقت عالمی را روی در آوارگی دیدمت یکبار، از آن شد کار دل یکبارگی

2 مونسم شب‌های تنهایی جز اندوه تو نیست وای بر حال کسی کش غم کند غمخوارگی

3 ای طبیب دردمندان، رحمتی فرما، که من چاره ای دیگر نمیدانم بجز بیچارگی

4 کس نشانی زو نمیگوید، که در اول نگاه می‌شود حیران رویش دیده نظارگی

1 مرا اگر چه ببینی و رو بگردانی دلم چگونه از این آرزو بگردانی؟

2 بدوستی که نگردانم از جفای تو سر اگر به خاک سرم را چو گو بگردانی

3 مرا به سلسله زلف چون کشی در بند بجرم عاشقیم کو بکو بگردانی

4 ز دوست گر همه تیغ بلا رسد، ای دل طریق عشق نباشد که رو بگردانی

آثار امیر شاهی سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی