1 چو تسبیح از خواهر این اسرار بشنود بزد یک نعره و بر دار شد زود
2 چو ببریدند یکسر جمله اعضاش جدا کردند از کل جمله اجزاش
3 چو در باطن تجلی نور حق دید فدا کرد او سر و زین سر نگردید
4 اناالحق میزد و میگفت ای دوست چو میدانم که میدانیم نیکوست
1 به صورت آدمی کرده است نقاش اگر مردی به معنی آدمی باش
2 چو سلطان خود کند حالی رسولی رسولی دیگری باشد فضولی
3 چو آب آمد تیمم نیست در کار چو روز آمد چراغ از پیش بردار
4 چو پیدا شد ز پشت پرده دلدار یقین دلاله شد معزول از کار
1 سوالی چند کردم از حکیمی سوالی نیک هست از علم نیمی
2 شریعت چیست گفتم گفت بسیار برای خود به امر حق کنی کار
3 بگفتم چیست مقصود از شریعت بگفتا آن که دریابی طریقت
4 بدو گفتم طریقت چیست گفتن بگفتا رو به سوی دوست رفتن
1 چو دنیا مومنان را هست زندان مشو ساکن درین زندان چو رندان
2 چو دانستی که سجن مومنان است کسی کو را نخواهد مومن آنست
3 اگر تو مومنی حب وطن دار برای آن وطن چیزی به دست آر
4 ببین تا از کجایی در حقیقت چو تا آنجا روی اینک طریقت
1 اگر تو خوی خوش داری به هر کار از آن خویت بهشت آید پدیدار
2 وگر خوی بدت اندر رباید از آن جز دوزخت خیری نیاید
3 چو دانستی که خوی خوش بهشت است همانا خوی بد کفر است و زشت است
4 بهشت و دوزخ زیر زبان دان بهشتست سود و دوزخ را زیان دان
1 یقین دان رزق جان از علم و دین است نباشد جز به سعی انسان یقین است
2 تن از دنیا و رزق او طعام است دل از عقبی طعام او کلام است
3 به رزق تن شدی عمری گرفتار چو خواهی عمر رزق جان به دست آر
4 به جان از طالبان علم و دین شو اگر اینجا نیست سوی شهر چنین شو
1 به جان تعظیم امر حق به جا آر بدل بر خلق شفقت نیز میدار
2 شریعت ورز کان تعظیم امر است که شفقت نیکوی با زید و عمرو است
3 برای خود به امرش کار میکن مسلمانی خود اظهار میکن
4 هر آنچت گفت حق کلی به جا آر نه بهر نفس خود بهر خدا آر
1 دو چشمست آدمی را بی ضرورت برای دیدن معنی و صورت
2 یکی چشم چپ است و آن دگر راست ز هر دو بیند آن مردی که بیناست
3 دو چشمت در حقسقت هست یعنی یکی در صورت و دیگر به معنی
4 نبیند چشم صورت جز هوا را به چشم معنوی بیند خدا را
1 بسی گفتند از عیسی و مهدی مجرد شو تو هم عیسی عهدی
2 ز مهدی گرچه روزی چند پیشی بکش دجال خود مهدی خویشی
3 نمیدانی که کفر و دین چه معنی است حقیقت کفر و دین دجال و عیسی است
4 به حق گویا شو از باطل خمش باش چو عیسی نبی و دجالکش باش
1 خوشا وقت کسان عهد مهدی خوشا آن کودکان مهد مهدی
2 که هر علمی که باشد زیرکان را الف با تا بود آن کودکان را
3 ز علمش خلق عالم علم گیرند ز دینش مشرکان هم دین پذیرند
4 همه یک طبع گردد خلق عالم نماند کفر در اولاد آدم