1 هر آن امری که فرمودت به جای آر به کعبه روی خود سوی خدا آر
2 چو کردی نیت از اول نکو کن از آن پس اعتماد خود بر او کن
3 بدان نیت شوی درویش حاجی که کردی با خدای خویش ناجی
4 ز بهر آن که باز آئی و مردم زر و سیمت دهند و نان و گندم
1 ز بعد او دگر رکن جهاد است که صاحب شرع اندر دین نهاد است
2 جهاد تو دو نوعست از ضرورت که باید کرد در معنی و صورت
3 جهاد صورتی با کافران است که منکر گشت حق را کافر آنست
4 جهاد معنوی را نیز دریاب چو دانستی بکن جهدی در این باب
1 چنین گفتند دانایان اسرار که چون حق کرد نور خویش اظهار
2 ز عکس نور او شد عکس عالم که خوانندش حکیمان روح اعظم
3 ز روح اعظم و از امر اعلی پدید آمد به خلقت عقل اولی
4 حدیث از سید سادات نقلست که مخلوق نخست از امر عقلست
1 مثال اینست نیکو فهم آن کن مدارش سرسری فهمش به جان کن
2 درخت ار چند دارد شاخ و باری حقیقت بار او آید به کاری
3 حقیقت نفس انسانی چنین است که شاخش آسمان بیخش زمینست
4 تن از دنیا و جان از آخرت دان ز دنیا تن بگیر از آخرت جان
1 چو میخواهی بدانی نفس و شیطان تو شیطان کفر نفس خویش میدان
2 اگر نفس تو اماره است شیطان چو لوامه شود گردد مسلمان
3 چو باشد تند اماره است نامش بود لوامه چون کردند رامش
4 نه آخر مصطفی گفته چنین است که با هر نفس یک شیطان قرینست
1 تو نفست دل کن و دل را چو جان کن پس آنگه سوی جانان روان کن
2 برهنه دار تن کوتاه کن دست شکم را گرسنه میدار پیوست
3 به زیر پای کن نفس و هوا را که تا باشد ببیند دل خدا را
4 ز مبدأ آمدی نادان در اینجای سعادت را ندانستی سر و پای
1 یکی جم نام وقتی پادشا بود که جامی داشت کان گیتینما بود
2 به صنعت کرده بودندش چنان راست که پیدا میشد از وی هرچه میخواست
3 هر آن نیک و بدی اندر جهان بود در آن جام از صفای آن نشان بود
4 چو وقتی تیره جام از زنگ گشتی شه گیتی از آن دلتنگ گشتی
1 ز من بشنو بیان حال شیطان که میدانم نمیدانی به سامان
2 ز اول نام او بودی عزازیل کنون ابلیس شده از راه تبدیل
3 ولیکن هر برزگش نام دیگر به معنی دگر گفتند در خور
4 یکیاش حال مشغول ازل خواند یکیاش صاحب طول امل خواند
1 مثالی گویمت بنیوش آن را که نشنیدست هرگز گوش آن را
2 هر آن شاهی که شاهی نیک داند یکی سرهنگ را بر در نشاند
3 که تا نامحرمان را دور دارد که شه در خلوت در آنجا سور دارد
4 کسی باید که نیک و بد بداند در آرد نیک را و بد براند
1 چو موسی باز میگردید از طور در آن وادی سیاهی دید از دور
2 چو نزدیکش رسید او بود شیطان که مینالید او از دوری و عصیان
3 چو موسی دید او را رحمش آمد کمانش شد که آن دم خشمش آمد
4 به شیطان گفت موسی ای گنهکار چرا سجده نکردی تا شوی خوار