1 خطر من گهر پریشان کرد تا که برخاست بانگ بردابرد
2 در زمانه سخنسرای شدم تن گفتار را بهای شدم
3 لیک مدح کسی نگفتم من گوهر مدحت تو سفتم من
4 خدمت چون تو شاه شاه نژاد جز فرومایهای نداد به باد
1 ابن خطّاب آن به مردی فرد کعب احبار ازو روایت کرد
2 گفت اگر نه ز بهر این سه خصال بودیی بودمی حیات وبال
3 کردمی اختیار خود را مرگ این حیاتم دگر نبودی برگ
4 لیکن از بهر این سه خصلت را میپسندم حیات و مهلت را
1 ای که در زیر طبع گردونی چند گویی مرا که از دونی
2 با چنین گنج در چنین گنجی چه گنه گنج را تو ناگنجی
3 رنج با گنج و زحمت نااهل چون بریدی طمع ترا شد سهل
4 زحمت خود ز اهل عصر بکاه هرچه خواهی ز خالق خودخواه
1 راکعم کرد روزگار حسود از پس این رکوع چیست سجود
2 تا جوانی مددگه من بود جوی عمرم پر آب روشن بود
3 آخر از آب من ز پاک بری خاک سردی ببرد و باد تری
4 مرد چون پیر گشت عاجز گشت شاب را شیب و عجز عاجز گشت
1 منم اندر ولایت خسرو همچو خفّاش بد دل و شبرو
2 روز از بددلی چو خفّاشم که نخواهم که صید کس باشم
3 دلم از نیک و بد رمان باشد زانکه هشیار بدگمان باشد
4 اهل صورت بدند و نزد خرد هرکه از بد گریخت نبود بد
1 ای تو بر دین مصطفی سالار بر طریق برادری کن کار
2 عهد دیرینه را به یاد آور وز طریق برادری مگذر
3 دین حق را به حق تویی برهان مر مرا زین عقیلهها برهان
4 تو به بغداد شاد و من ناشاد خود نگویی ورا رسم فریاد
1 آن شنیدی که مرغکی در شخ دید در زیر ریگ پنهان فخ
2 گفت تو کیستی چنین بد حال گفت هستم ستودهٔ ابدال
3 چیست این زه که بر میان داری به چه معنی همی نهان داری
4 گفت این زه نگاهدار من است در بد و نیک نیک یار من است