1 بنده در پیش شاه دینپرور عقل در جل کشید و جان بر سر
2 پیش شه نامد این جهان خورده چون نسیم بهار بیخرده
3 بنده چون ملک و عدل شاه بدید خردی داشت پیش شاه کشید
4 پیش شه نامده است عقل رهی چون نسیم بهار دست تهی
1 از پی نای و چنگ بوالخداش خانهای تنگ ساخت بوالنباش
2 تا همی گربه نای دارد و چنگ موش را چیست به ز خانهٔ تنگ
3 تا بود گربه مهتر بازار نبود موش جلد دوکاندار
4 تا بود گربه در کمان کمین موش را گلشن است زیر زمین
1 از همه شاعران به اصل و به فرع من حکیمم به قول صاحب شرع
2 شعر من شرح شرع و دین باشد شاعر راست گوی این باشد
3 قسم من دان ز جملهٔ شعرا از پیمبر من از خدای آلا
4 قدر من کم کند عدو گه گاه چون دبیران ز نقش بسماللّٰه
1 ذم شنیدی ز مرغ عیسیرو مدحم اکنون ز آفتاب شنو
2 گرچه چون من سخنگزاری نیست بهتر از شاه گوش داری نیست
3 ورچه زین به سخن گزارد شاه چشم دارم که گوش دارد شاه
4 خود چه گویم که در سپید و سیاه نیک دانم که نیک داند شاه
1 سلوتی نیست روح را از کس سلوت روح خلوت آمد و بس
2 دهر بد رای و خلق بد بینند راهت این است و مردمان اینند
3 یا به خلوت به خوش دلی تن زن یا بر اینها نشین و جان میکن
4 کی فروشد خرد به رستهٔ جان آب سیساله را به تایی نان
1 آن چنان در سخن ضعیف تنم که یکی دم به شست بار زنم
2 نبود گرچه صاحب هنرم گر برندی مرا ز خود خبرم
3 سایهٔ من گرم بگیرد پای تا قیامت بداردم بر جای
4 سایه را این کمال از افزونیست هیچ دانی که ذات او بر چیست
1 ای سنایی چو شرع دادت بار دست ازین شاعری و شعر بدار
2 شرع دیدی ز شعر دل بگسل که گدایی نگارد اندر دل
3 شعر بر حسب طبع و جان سرهئیست چون به سنّت رسیده مسخرهئیست
4 شعرت اوّل که شاه تن باشد نور صبح دروغزن باشد
1 گوشهای گیر از این جهان مجاز توشهٔ آن جهان درو میساز
2 نه ترا با کسی بُوَد پیوند تا تو گوئی بدرد و آنکس خند
3 دولت دین چو روی بنماید پشت بر کاینات فرماید
4 دیده چون کحل آشنایی یافت دل تاریک روشنایی یافت
1 خلق از این خانه بر حذر باشد خواجه احمد حذورتر باشد
2 آنکه خامهش ز سحر بر قرطاس شب و روزی نگاشت از انقاس
3 معنی اندر میان خط سیاه درج کرده چو دین میان گناه
4 گرنه آن سحر کردی اندر دم آب کاغذ ببردی آب از نم
1 آن شنیدی که رفت نادانی به عیادت به درد دندانی
2 گفت با دست از این مباش حزین گفت آری ولیک سوی تو این
3 باد باشد چو بیخبر باشی آب و آتش چو خاک برپاشی
4 بر من این درد کوه پولادست چون تو زین فارغی ترا بادست