1 دو ازین هفتگانه نحس نهند در همه وقتها بَد و تبهند
2 دو ازو در نهاد مسعودند فاعل خیر و منبع جودند
3 دو از این معتدل به خیر و به شر متوسّط به حال یکدیگر
4 شمس خود کدخدای گردونست نیرّست از کواکبان چونست
1 جوهر آتش است بعد از هفت که ازو دل بخست و زهره بکفت
2 بعد از آتش فضا و جوِّ هوا که زوی تا به مرکز است ملا
3 بحر اخضر سوم نتیجهٔ اوست آن یکی قشر و آن دگر چون پوست
4 اغبر تیره چارمین ارکان پس نبات و معادن و حیوان
1 حمل و ثور و پیکر جوزا سرطان و اسد دلیل بقا
2 خوشهٔ خاک و کفّهٔ میزان عقرب مائی و زنار کمان
3 جدی خاکی و دلو و حوت بهم از هوا و ز آب داده رقم
4 برّه و شیر ناریست و کمان گاو و خوشه و بز ز خاک گران
1 شرف آفتاب در حملست شرف ماه گاو بیجدلست
2 راس را خانهٔ شرف جوزاست سرطان آنکه مشتری را جاست
3 شرف تیر خوشه آمد و پس مر زحل را شرف ترازو و بس
4 مز ذنب را شرف کمان آمد ملک بهرام جدی از آن آمد
1 اختراعی چنین هرآنکه نهاد راه در داد و لیک در نگشاد
2 خلق را جمله کرد سرگردان وآنچه کرد از عمل تبه کرد آن
3 شخص گاهی که در شمار آید مادرش اوّلین به کار آید
4 بعد از آن خانهٔ نحوس و سعود که درآمد وی از عدم به وجود
1 بود وقتی منجّمی کانا همچو اهل زمانه نابینا
2 پادشاهی ورا به خدمت خواند گاه و بیگاه پیش خود بنشاند
3 پادشا مر ورا سؤالی کرد مشکلش از ره محالی کرد
4 پادشا زیرک و جهانبین بود ظاهر و باطنش پر از دین بود
1 غافلند این منجّمان از کار نیست در کارشان دل بیدار
2 همه را زرق و حیلت است آلت نیست از علم و حلمشان عدّت
3 شمس کز کرّه هست در مقدار ز صد و بیست و چار بار شمار
4 خانه او را اسد نهادستند دور دور از خرد فتادستند
1 پس از آدم هر آنچ ز آدم زاد آدمی خوانمش به اصل و نژاد
2 نتوانم که گویمش مردم زانکه در سرِ این سخن مردم
3 مردمی عالمی دگر باشد کم کسی را ازو خبر باشد
4 گرچه از روی اصل در دو سرای کمتر از سگ نیافرید خدای