سنایی غزنوی

صفحه 7 از 7
7 اثر از الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی
خانه / سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 بود در روم بلبل و زاغی هر دو را آشیانه در باغی

2 زاغ دایم بگرد باغ درون می‌پریدی میان راغ درون

3 بلبلک شاد در گلستانها می‌زد از راه عشق دستانها

4 زاغ را طعنه زد که خوش گویم زشت‌رویی و من نکو رویم

1 بود در شهر بلخ بقّالی بی‌کران داشت در دکان مالی

2 ز اهل حرفت فراشته گردن چابک اندر معاملت کردن

3 هم شکر داشت هم گِل خوردن عسل و خردل و خلّ اندر دَن

4 ابلهی رفت تا شکر بخرد چونکه بخرید سوی خانه بَرَد

1 آن سلیمان که در جهان قدر بود سلطانِ وقت و پیغامبر

2 برنشسته بُد او به بادِ صبا سوی مشرق شد او ز جابلسا

3 دید در راه ناگه آب‌خوری کِشتزاری و پیر برزگری

4 کشت می‌کرد و نرم می‌تندید گاه بگریست و گاه می‌خندید

1 گفت در وقت مرگ اسکندر همه را خواند کهتر و مهتر

2 گفت اینک دو دست خود بستم هین بگویید چیست در دستم

3 آن یکی گفت جوهری داری وان دگر گفت گوهری داری

4 آن یکی گفت نامهٔ ملکست وان دگر گفت خاتم ملکست

1 آن شنیدی که با سکندر راد گفت در پیش مردمان استاد

2 کی شده فتنه بر جهانگیری غافل از روز مرگ وز پیری

3 باز عمر تو چون کند پرواز نبود با هیچ کس دمساز

4 هرکسی گوشه‌ای دگر گیرد ورچه شاهی به بنده نپذیرد

سنایی غزنوی

7 اثر از الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی