1 کرهّای را که شد سه سال تمام رائضش درکشد به زخم لگام
2 مر ورا در هنر بفرهنجد توسنی از تنش بیاهنجد
3 کرّه را بر لگام رام کند نام او اسب خوش لگام کند
4 بارگیر ملوک را شاید به زر و زیورش بیاراید
1 هست حق را ز بهر جان شریف اندر اثناء حکم صنع لطیف
2 داند آنکس که خُردهدان باشد کانچه او کرد خیرت آن باشد
3 نیک نز میل و بد نه ز اسبابست بد نه از فصد لیک جلّابست
4 نام نیکو و زشت از من و تست کار ایزد نیکو بُوَد به درست
1 خلق تا در جهانِ اسبابند همه در کشتیاند و در خوابند
2 تا روانشان چه بیند اندر خواب آنچه پیش آید از ثواب و عقاب
3 آتشِ تیز تاب خشم بُوَد چشمهٔ آب نور چشم بُوَد
4 نردبازی به خواب یا شطرنج سبب جنگ و غلبه باشد و رنج
1 در دهان هر زبان که گویا شد از ثنایت چو مُشک بویا شد
2 دل و جان را به بُعد و قربت تو هست در امر و در مشیّت تو
3 دولت سرمدی و نحس ردی ملک بیهلک و عزّت ابدی
4 بندگانت به روز و شب پویان همه از تو ترا شده جویان
1 هرچه آن کدخدای دکاندار سوی خانه فرستد از بازار
2 آنکه باشد به خانه در خویشش در شبانگاه آورد پیشش
3 هرچه زینجا بری نگه دارند در قیامت همانت پیش آرند
4 نیست آنجا تغیّر و تبدیل نشود نیک بد به هیچ سبیل
1 آن زمان کاین حجاب برگیرند کارها جملگی ز سر گیرند
2 بد و نیک تو بر تو بوتهٔ اوست تا بدانی که دشمنی یا دوست
3 تا در این بوته زرّ پخته شوی راست چون سیم خام سخته شوی
4 خَبث خُبث تو بسوزد پاک بگذرد خاک پایت از افلاک