1 ای شده پای بست و زندانی اندرین خاکدان ظلمانی
2 تاکی این گفت و گوی پر باطل تاکی این جست و جوی بی حاصل
3 راه رو راه، کرد گفت مگرد که به گفتار ره نشاید کرد
4 تا ز بند هوا برون نایی ندهندت کمال بینایی
1 ای دریغا که در زمانهٔ ما هزل آید به کارخانهٔ ما
2 هزل را خواستگار بسیار است زنخ و ریشخند در کار است
3 میل ایشان به هزل بیشتر است هزل، آلحق زجد عزیزتر است
4 مرد را هزل زی گناه برد جد سوی عالم اله برد
1 بگذر از وهم و این سخن بگذار کی بود وهم مدرک اسرار
2 دل تواند یکی مطالعه کرد لوح اسرار قرب مبدع فرد
3 هر چه عین کمال معرفت است خاص دلراستکاینبهینصفتاست
4 دل چو در عالم بشر باشد زان معانیش کی خبر باشد
1 بازدیدم که ظالمان بودند در جهان هفتهای نیاسودند
2 زانکه او ظالم و مسلمان بود خلق، عاجز، خدای ناخشنود
3 چشم دل بازکن زروی یقین ظلم حجاج (و) عدل کسری بین
4 این یکی کافر و پسندیده وین مسلمان ولی نکوهیده
1 در جهانی که عالم ثانی است بی زبانی همه زبان دانی است
2 عاشقان صف کشیده دوشادوش ساقیان بر کشیده نوشانوش
3 سالک گرم رو در آنبازار «ارنی» گوی از پی دیدار
4 عاشقان از وصال یافته ذوق «لی مع الله» گوی از سر شوق
1 نیستم اندرین سرای مجاز طاقت بار و قوف پرواز
2 نه غم این طرف توانم خورد نه بدان شهر ره توانم برد
3 پس همان به که گوشهای گیرم تن زنم گر زیم و گر میرم
4 به حوادث رضا دهم شاید چه کنم آنچنانکه پیش آید
1 جهد آن کن که سرفراز شوی ور در حلق بی نیاز شوی
2 بر در این و آن به هرزه مپوی وز در حلق آبروی مجوی
3 عزت از حضرت خدای طلب منصب و جاه آن سرای طلب
1 ای دریغا که در زمانهٔ ما هزل آید به کارخانهٔ ما
2 هزل را خواستگار بسیار است زنخ و ریشخند در کار است
3 میل ایشان به هزل بیشتر است هزل، آلحق زجد عزیزتر است
4 مرد را هزل زی گناه برد جد سوی عالم اله برد