1 روایتست که روزی خلاصه کونین جناب احمد محمود سیدالثقلین(ص)
2 به حجره بود بر امسلمهاش منزل که از فلک ملکی شد به حضرتش نازل
3 پس از سلام و درود و تحیت بیحد نمود عرض به نزد رسول فرد صمد
4 که من یکی ملکم از گروه کروبین نکردهام ز فلک تاکنون گذر به زمین
1 این شنیدستم که شاه جم حشم ناصرالدین شاه کیسخرو خدم
2 گشت چون الطاف یزدان یاورش حلقه زد پیک سعادت بر درش
3 یعنی از ایران روان شد از وفا موکب میمون وی در کربلا
4 سر قدم بنمود با شوق و شعف بهر پابوس شهنشاه نجف
1 روایتی به نظر آمد از حیات قلوب که هست راوی این قول ابن شهر آشوب
2 که شد به یادیه روزی رسول فخر انام به سایه شجری لحظهای گرفت آرام
3 ز بعد سنت قیلو برای او و فراغت خواب طلب نمود برای وضوی سنت آب
4 چو آب مضمضه را کرد از دهان جاری نمود آب سرایت ببوته خاری
1 گفت راوی چون به دشت کربلا شد به میدان قاسم نو کدخدا
2 هر طرف کاورد رو با تیغ تیز بر عدو دادی نشان رستخیز
3 همچو شیری کو رهد از سلسله کرد کاخ کفر را پر زلزله
4 ناگهان عمر بن سعد بد سیر بست از دنیا و از عقبی نظر
1 روایت است که یک روز نور چشم نبی حسین سلاله نسل محمد عربی
2 برای دیدن فخر انام و شاه ز من چراغ دیده آن عبا امام حسن
3 علم نمود قد خود چو شاخه شمشاد چو سرو سوی سرای حسن به راه افتاد
4 رسید چون بدر حجره برادر خویش شنید صوت دلارای ماه انور خویش
1 روایتست که ختم رسل شب معراج چو از تقریب ایزد نهاد بر سر تاج
2 به بحر وحدت یکتا چنان شد احمد غرق که غیر میم احد را نماند ز احمد فرق
3 پس از افاضه فیض حضور و قرب وصول که کرد قوس صعودش به سوی خاک نزول
4 در آسمان چهارم ز فلک او ادنی رسید چون مه افلاک لیله الاسری
1 روایتست که بوبکر دون چو از دغلی نمود غصب خلافت پس از نبی ز علی
2 برای تقویت کار آن پلید شریر نمود زاده خطاب این چنین تقریر
3 که تا علی به جهان زنده است نزد عوام به ما خلافت ناحق نباید استحکام
4 نباید آن که علی را گذاشت مامونش به اجتماع بباید که ریختن خونش
1 کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی
2 کافری را بسر مسند دین والی دید ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید
3 طاقتش طاق شد از گردش دور ایام کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام
4 بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب گفت با وی نبی امی مکی در خواب
1 روایت است که روزی نشسته بد سلمان به نزد احمد مرسل خلاصه امکان
2 شنید و دید که نزد خدای لم یزلی گشوده دست دعا کی خدا به حق علی
3 مرا خلاص ز خوف خطای امت ک تمام را به قیامت قرین رحمت کن
4 نمود حضرت سلیمان بر پیمبر عرض که ای اطاعت تو بر تمام عالم فرض
1 بد سیاهی در سپاه کربلا خواجه زیبنده زین العبا
2 در دیار حق پرستی منزلش بلکه حق در جلوه آب و گلش
3 خضر سرگردان آب جوی او راه اسکندر رخ دلجوی او
4 ساخته رب اللیالی و الدهور نور رویش نور فوق کل نور