4 اثر از قصاید صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار صامت بروجردی / قصاید صامت بروجردی

قصاید صامت بروجردی

1 مرد را در بذل جان مردانگی پیدا شود هر که از جان بگذرد این رتبه را دارا شود

2 امتحان دوستی در زیر شمشیر بلاست افتخار عاشقان از سود این سودا شود

3 هر که سرگردان بود چونگو به چوگان محن باز چون پر کار اندر جای پا بر جا شود

4 لب معنی را کند هر صورت قرب اختیار تا مقرب در حریم قرب اوادنی شود

1 هدهد باد بهاری به چمن گشت برید کو به برج حمل از حوت قدم زد خورشید

2 وه از این روز که مانند نوروز جا باور نک طرب ساخته ا یمن سه عید

3 ساقیا ساغر می ده که به طرف صحرا موسم سیر گل و سایه بید است و نبید

4  سه عید متوالی به یکی روز عیان که برون از حد و عد هر سه شریفند و سعید

1 از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست

2 جز حیدر و ذریه او نیست پناهی غیر از علی و آل علی راهبری نیست

3 همچون اسدالله پی نصرت احمد در بیشه ایجاد خدا شیر نری نیست

4 از بهر رهایی ز سهام ستم خصم جز یاری داماد پیمبر سپری نیست

1 دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را

2 نمی‌دانی که بر سر می‌بری امروز را تا شب بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را

3 ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان دهی تا کی مواجب حاجب و خدام و دربان را

4 زنی کوس جهانشاهی و نتوانی به ملک و تن کنی رفع نزاع و اختلاف چار ارکان را

1 چون چشم نیم مست تو غارتگری کند تاراج عقل و هوش ز جن و پری کند

2 نبود دلی که تا برد از دلبری و ناز هر لحظه عشوه ز پی دلبری کند

3 دارم امید وصل تو بسیار و عاقبت ترسم که شاخ آرزویم بی‌بری کند

4 پویم به پای همت و کوشم به قدر وسع تا بخت همرهی و فلک یاوری کند

1 شهی که محض وجودش بنای عالم شد ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد

2 به آبیاری تیغش ز خون گمراهان بهار گلشن شرع رسول خرم شد

3 هزار بار به کعبه نجف شرف دارد که خاک تربت پاکش مطاف آدم شد

4 نشان عرش چه پرسی از او که پنجه او نخست بانی و بنای عرش اعظم شد

1 خوش آن مریض که بر دردوی دوا برسد به دولت ابد از قرب کبریا برسد

2 کسی که طالب قرب خدا بود به خدا مگر ز دوستی شاه اولیا برسد

3 معین دین پیمبر کش از احد باحد ز آسمان به زمین بانک لافتا برسد

4 به دست تیغ وی از قتل عمرو با مرحب ز حق به خیبر و احزاب مرحبا برسد

1 که خفته‌ اندرین قالب که باشد اندرین ماوی که گه خواند سوی دینم گهی راند سوی دنیا

2 گهی پوشد به جسم طیلسان «سولت نفسی» گهی بخشد شرف بر قدم از تشریف کرمنا

3 گهی روشن کند دل از ید و بیضاء موسایم گهی سازد چه فرعون ادعای ربکم اعلا

4 دهد در کسوت جم گه قلم خود را چو اهریمن گهی از رب هب لی چون سلیمان برکشد آوا

1 روز ایجاد که حق خلقت دنیا می‌کرد در پس پرده علی بود تماشا می‌کرد

2 بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی سیر در آب گل آدم و حوامی کرد

3 بود سر منزل آدم بشبستان عدم که دو تا قدرسا در بر یکتا می‌کرد

4 گهر پاک وی اندر صدف علم اله مشق آموختن حکمت اشیا می‌کرد

1 عشق جانان هر دلی را کو مسخر می‌کند از نخست او را به خاک ره برابر می‌کند

2 بعد چندی کز لگدکوب ملامت پاک شد اندر آن ویرانه دل تعبیر دیگر می‌کند

3 عشق را نازم که چون بر سنگ گردد جلوه‌گر از نگاهی سنگ را احمر می‌کند

4 طرفه اکسیری بود کز تابش انوار خوبش ذره را خورشید سازد خاک را زر می‌کند

آثار صامت بروجردی

4 اثر از قصاید صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.