1 ای گرامی دخت سالار امم لوح محفوظ خدای ذوالنعم
2 همسر و همخوابه حبلالمتین ماه برج عروه الوثقای دین
3 از تو جسته سکه عصمت رواج عصمتت بگرفته از عفت خراج
4 با وجود چون توزن در احترام دیگر از مردان نباید برد نام
1 که خفته اندرین قالب که باشد اندرین ماوی که گه خواند سوی دینم گهی راند سوی دنیا
2 گهی پوشد به جسم طیلسان «سولت نفسی» گهی بخشد شرف بر قدم از تشریف کرمنا
3 گهی روشن کند دل از ید و بیضاء موسایم گهی سازد چه فرعون ادعای ربکم اعلا
4 دهد در کسوت جم گه قلم خود را چو اهریمن گهی از رب هب لی چون سلیمان برکشد آوا
1 دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را
2 نمیدانی که بر سر میبری امروز را تا شب بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را
3 ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان دهی تا کی مواجب حاجب و خدام و دربان را
4 زنی کوس جهانشاهی و نتوانی به ملک و تن کنی رفع نزاع و اختلاف چار ارکان را
1 خانه سحر آفرین باز پی فتح باب کرد موشح ورق ساخت مزین کتاب
2 مدح حبیب خدا منقبت مصطفی گفت بر مرد و زن خواند بر شیخ و شاب
3 هادی منهاج عقل رهرو معراج عشق سرور امی لقب سید ختمی مآب
4 مکرمتش از ازل واسطه باد و نار تربیتش تا ابد رابطه خاک و آب
1 از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست
2 جز حیدر و ذریه او نیست پناهی غیر از علی و آل علی راهبری نیست
3 همچون اسدالله پی نصرت احمد در بیشه ایجاد خدا شیر نری نیست
4 از بهر رهایی ز سهام ستم خصم جز یاری داماد پیمبر سپری نیست
1 عمر در منقبت حیدر کرار گذاشت حبذا زندگی من که در این کار گذشت
2 سیف مسلول خداوند که در موقع جنگ بانک تکبیر وی از گنبد دوار گذشت
3 شوهر فاطمه طاهره داماد رسول که ز جان در مدد احمد مختار گذشت
4 دهن خویشتن آلوده لذات نکرد خورد نان جو و از دهر سبکبار گذشت
1 چو اندر باختر اورنک حشمت مهر خاور زد سوی ظلمات شب گفتی، مگر ماوی سکندر کرد
2 و یا شد یوسف کنعان به شهر مصر در زندان زلیخا بر سریر مهتری بنشست و افسر زد
3 به گردش اختران چون دختران جا کرده جابرجا یکی بگرفته دف بر کف دگر چنگی به مضمر زد
4 و یا بر تخت جمشیدی مکان بگرفت ضحاکی ز جم بگرفت جام زرفشان بر تارکش بر زد
1 ز سست عهدی بیجا جهان کون و فساد بود همیشه به طغیان و ابتلا معتاد
2 پی خرابی ارکان زند کی شب و روز کند تلاش به سختی جهان کون و فساد
3 ز ساده لوحی اهل جهان عجب دارم که بستهاند به زال زمانه عقد و داد
4 دلا به فکر شب گور باش و یوم نشور تو را چکار به مشروطه یا به استبداد
1 هر که را فیض ازل از بخت برخوردار کرد جای در ظل لوای حیدر کرار کرد
2 مظهر الطاف یزدان قبله امکان علی آنکه حق او را معین احمد مختار کرد
3 آن که اندر نصرت اسلام روز کارزار روز را چون شب به چشم لشگر کفار کرد
4 آن که شد گردان گردانکش به تیغ وی ذلیل آنکه عباد وثن را تا قیامت خوار کرد
1 روز ایجاد که حق خلقت دنیا میکرد در پس پرده علی بود تماشا میکرد
2 بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی سیر در آب گل آدم و حوامی کرد
3 بود سر منزل آدم بشبستان عدم که دو تا قدرسا در بر یکتا میکرد
4 گهر پاک وی اندر صدف علم اله مشق آموختن حکمت اشیا میکرد