1 خوش آن مریض که بر دردوی دوا برسد به دولت ابد از قرب کبریا برسد
2 کسی که طالب قرب خدا بود به خدا مگر ز دوستی شاه اولیا برسد
3 معین دین پیمبر کش از احد باحد ز آسمان به زمین بانک لافتا برسد
4 به دست تیغ وی از قتل عمرو با مرحب ز حق به خیبر و احزاب مرحبا برسد
1 شهی که محض وجودش بنای عالم شد ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد
2 به آبیاری تیغش ز خون گمراهان بهار گلشن شرع رسول خرم شد
3 هزار بار به کعبه نجف شرف دارد که خاک تربت پاکش مطاف آدم شد
4 نشان عرش چه پرسی از او که پنجه او نخست بانی و بنای عرش اعظم شد
1 روزگار عمر را هنگام فصل اربعین شد تیر پران تا بپر بر کشور دل دلنشین شد
2 شهر بند تن تزلزل یافت از خیل حوادث ملک قوت را سپاه ضعف هر سو در کمین شد
3 تا ز پا آمد حصاد دستگیر عین عینک مخزن درج دهان خالی ز درهای ثمین شد
4 صفحه کشمیر صورت از خطای نوجوانی در کهولت شهریار پایتخت ملک دین شد
1 چون چشم نیم مست تو غارتگری کند تاراج عقل و هوش ز جن و پری کند
2 نبود دلی که تا برد از دلبری و ناز هر لحظه عشوه ز پی دلبری کند
3 دارم امید وصل تو بسیار و عاقبت ترسم که شاخ آرزویم بیبری کند
4 پویم به پای همت و کوشم به قدر وسع تا بخت همرهی و فلک یاوری کند
1 عشق جانان هر دلی را کو مسخر میکند از نخست او را به خاک ره برابر میکند
2 بعد چندی کز لگدکوب ملامت پاک شد اندر آن ویرانه دل تعبیر دیگر میکند
3 عشق را نازم که چون بر سنگ گردد جلوهگر از نگاهی سنگ را احمر میکند
4 طرفه اکسیری بود کز تابش انوار خوبش ذره را خورشید سازد خاک را زر میکند
1 هر که را خواهند در حشمت سلیمانش کنند باید اول خاک پای شاه مردانش کنند
2 آنکه شاهان جهان با تخت و تاج سروری آرزوی آستان بوسی ز دربانش کنند
3 آن خدایی را کز او از بس خدایی دیدهاند فرقه تهمت بر او بندند و یزدانش کنند
4 آنکه هنگام سواری در فلک فوج ملک ماه را نعل سمند برق جولانش کنند
1 در لوح چون قلم به سخن ابتدا نمود دیباچه را به مدح شه اولیاء نمود
2 شاهی که ساخت صف عدوقاع صفصفا هر جا که رو بیاوری مصطفی نمود
3 بر جا نهاد کشف غطا را یقین وی از بس که در بحار معارف شنا نمود
4 ممکن نبود رویت واجب از این سبب او را خدای آئینه حق نما نمود
1 گر علی بعد از نبی بر مومنان مولی نبود اسمی از اسلام و از اسلامیان برپا نبود
2 گر نیفشردی به حفظ بیضه اسلام پای نامی از شرع و شریعت تاکنون اصلاً نبود
3 گر نمیافروخت از بهر شکست خصم دست حقپرستی در تمام ماسوی پیدا نبود
4 دفع کفار عرب را کرد شمشیر کجش ورنه راه راست اندر ین حق بر جا نبود
1 مرد را در بذل جان مردانگی پیدا شود هر که از جان بگذرد این رتبه را دارا شود
2 امتحان دوستی در زیر شمشیر بلاست افتخار عاشقان از سود این سودا شود
3 هر که سرگردان بود چونگو به چوگان محن باز چون پر کار اندر جای پا بر جا شود
4 لب معنی را کند هر صورت قرب اختیار تا مقرب در حریم قرب اوادنی شود
1 هدهد باد بهاری به چمن گشت برید کو به برج حمل از حوت قدم زد خورشید
2 وه از این روز که مانند نوروز جا باور نک طرب ساخته ا یمن سه عید
3 ساقیا ساغر می ده که به طرف صحرا موسم سیر گل و سایه بید است و نبید
4 سه عید متوالی به یکی روز عیان که برون از حد و عد هر سه شریفند و سعید