شاهنشهی که پوشید پیرایه از صامت بروجردی قصیده 24
1. شاهنشهی که پوشید پیرایه از وجودش
بر قدخود ز هستی کونین و هر چه بودش
1. شاهنشهی که پوشید پیرایه از وجودش
بر قدخود ز هستی کونین و هر چه بودش
1. جهان را دایه دان و خلایق جمله طفلانش
که جای شیر باشد دائماً پر زهر پستانش
1. پس بدل شبها فروزم شعله از اد وصال
شد شبستان ضمیرم روشن از شمع خیال
1. نوبهار است و رسد بر شامه از گلشن شمیم
گشته اموات نبات احیا ز تاثیر نسیم
1. بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن
مشام مجلسیان را دمی معطر کن
1. یا علی افتاد از نوبر سرم سودای تو
شد مصور باز در دل صورت زیبای او
1. ای سروری که مدح سرایی برای تو
کرده به آیه آیه قرآن خدای تو
1. شادی و غم باز توام در جهان برپاستی
چیست این شادی که سوک غم از برپاستی
1. خواهی اگر مس تن خود کیمیا کنی
غواص وار دریم دریا شنا کنی
1. تو را چون جمع شد امروز اسباب توانایی
چرا غافل از اوضاع پریشانی فردایی