1 هر دم خدنک آفت صیاد روزگار شیر ارژینی ز بیشه شیران کند شکار
2 این بختی مهیب چو شد مست وروم گرفت اندر کف کسی نگذارددگر مهار
3 مغرور کیف عشرت جام جهان مشو کاین باده همچو زهر مذابست ناگوار
4 زنهار تن به نعمت دنیا مکن سمین کز بعد مرک طعمه مور است و رزق مار
1 چند ز شهوت زنی به پیکر آذر سوزی از این آتش مکرر پیکر
2 هستی روان بگرد حشمت پویان گیری شبها عروس غفلت در بر
3 گاه در این وسوسه که باشی سلطان گاه در این روزها که گیری کشور
4 داشت اگر زندگی ثبات نبی را «انک میت» نمیسرودی داور
1 باید ای خامه بپرداخت ز نو دفتر دیگر تا بسر بر نهم از مدح علی افسر دیگر
2 حجت بالغه ایزد منان که بکبهان نیست اثنی عشری را به جز او سرور دیگر
3 اذن واعیه حق وصی احمد مکی که نبدختم رسل را به جز او یاور دیگر
4 شوهر دختر پیغمبر خاتم که به عالم بهر این زوجه و آن زوج نبد همسر دیگر
1 شاهنشهی که پوشید پیرایه از وجودش بر قدخود ز هستی کونین و هر چه بودش
2 حزب اللهی که آمد اندر سپهر تعظیم چرخ فلک خیامش خیل ملک جنودش
3 باب الله کهی باشد جبریل را در او راه هم باعث هبوطش هم مایه صعودش
4 ثار اللهی که چون زد بر سر گل شهادت خود خونبهای خونش شد خالق و دودش
1 جهان را دایه دان و خلایق جمله طفلانش که جای شیر باشد دائماً پر زهر پستانش
2 خوش آید دامن و آغوش مادر طفل را لیکن مکن جا اندر آغوش و ز کف بگذارد دامانش
3 نهد چون بر لبت لبت را جهان از بهر بوسید تو زیر چشم بنگر جانب تیزی دندانش
4 عجب بزمیست راحتبخش و روحافزا و غمفرسا ندانم تا چه می ساقی کند در جام مستانش
1 پس بدل شبها فروزم شعله از اد وصال شد شبستان ضمیرم روشن از شمع خیال
2 رده فانوس طبعم شد بر پروانهها فکر بکرم بسکه همچون شمع دارم اشتغال
3 پس به گردون تیر آهم زد شبیخون نی عجیب چون شهاب از سیر طاهر را بسوزد پر و بال
4 نی نی از تنگی سینه راه آهم بسته شد یوسف غم راست زین زندان برون رفتن محال
1 نوبهار است و رسد بر شامه از گلشن شمیم گشته اموات نبات احیا ز تاثیر نسیم
2 قامت گیتی ز نو تشریف یحییالارض یافت همچنان از روح یابد زندگی عظم رمیم
3 گشت قمری را به شاخ سرو در بستان مقام عندلیب آمد به گلشن گشت در گلشن مقیم
4 مقری بلبل قرائت کرد از اوراق گل از پی نعت محمد(ص) آیه خلق عظیم
1 بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن مشام مجلسیان را دمی معطر کن
2 فسرده گشت دماغم برای راحت روح بیار ساغر سرشار کام جان تر کن
3 دلم ز موعظه شیخ شد قرین ملال برای مسئله عشق جا به منبر کن
4 به آستانه معشوق اگر بخواهی بار به عجز رو به سوی آستان حیدر کن
1 یا علی افتاد از نوبر سرم سودای تو شد مصور باز در دل صورت زیبای او
2 با خیابان جنان بس فرقها دارد دلم کاندر آن طوبی بود در این قدر عنای تو
3 میشود نفی لیاقت سد راه دیدگان ورنه میگفتم که میباشد به چشمم پای تو
4 بود بر روی تراب ای بوتراب اما نبود چون سر بال ملک پای فلک پویای تو