2 اثر از فراق نامه سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فراق نامه سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سلمان ساوجی / فراق نامه سلمان ساوجی

فراق نامه سلمان ساوجی

1 الا ای جگر گوشه فرزند من، تو ای قره العین دلبند من

2 جوانی و فرزانه و هوشیار اوان جوانی غنیمت شمار

3 جوانی است سرمایه‌ای بس عزیز به بازی چو من در نبازی تو نیز

4 کنون سالم از شصت و یک در گذشت بساط نشاطم جهان در نوشت

1 به نام خدایی که با تیره خاک بر آمیخت این جوهر جان پاک

2 چو با یکدگر کردشان آشنا دگر بارشان کرد از هم جدا

3 که دانست کان آشنائی چه بود؟ پس از آشنائی جدائی چه بود؟

4 درین پرده کس را ندادند بار نمی‌داند این راز جز کردگار

1 ‌سر نامه بنوشت نام خدای خدای جهانداور رهنمای

2 رسانندهٔ عاشقان را به کام رهانندهٔ بستگان را ز دام

3 نگارندهٔ گلشن لاجورد برآرندهٔ گنبد سالخورد

4 فروزندهٔ شمع و ناهید مهر فرازندهٔ طاق مینا سپهر

1 که آب روان بخش در جویبار به پرورد سرو سهی در کنار

2 اگر بر سرش تند بادی گذشت دل نازک آب آشفته گشت

3 چو سر بر کشید و فرو برد پای زبر دست گشت و شدش دل ز جای

4 به دل گفت کز آب من برترم چرا منت او بود بر سرم

1 الهی، الهی، خطا کرده‌ایم تو بر ما مگیر آنچه ما کرده‌ایم

2 گنه کارم و عذر خواهم توئی چه حاجت بپرسش؟ گواهم توئی

3 به گیتی نداریم غیر از تو کس به لطف تو داریم امید و بس

4 مرا مایه‌ای بس گران داده‌ای به شهر غریبم فرستاده‌ای

1 چو بنمودی از برج مه مهر چهر شدی چرخ را گرم با خاک مهر

2 شدی زرد رخسار گلگون وی بدی در رگ کان روان خون وی

3 اگر ابر ناگه شدی قطره بار ز تاب تفش قطره گشتی شرار

4 و گر در هوا برق کردی گذر چو پروانه‌اش سوختی بال و پر

1 به وقتی که باد خزان خاستی رزان را به زیور بیاراستی

2 هوای مخالف زدی باغ را شدی زرد و بیمار شاخ از هوا

3 خزان بر رزان دامن افشاندی چراغ گل و لاله بنشاندی

4 زمانی شدی بید بن تیغ بار دمی باد می‌برد دست چنار

1 شنیدم که شاهی به ایران زمین سزاوار دیهیم و تاج و نگین

2 زر افشان چو خورشید در گاه بزم سر افشان چو شمشیر درگاه رزم

3 ز آب کفش بحر گریان شده ز تاب تفش ببر بریان شده

4 اگر با فلک در کمر دست کین زدی آسمان را زدی بر زمین

1 شبی همچو روز قیامت دراز پریشان چو موی بتان طراز

2 هوا نقطه‌ای بود گفتی سیاه ز تاریکیش چرخ گم کرده راه

3 همه روشنان فلک گشته جمع شده طالب روشنایی چو شمع

4 تو گفتی که گردون نهان کرد مهر و یا ایزد از وی ببرید مهر

1 بهاران که خندان شدی نسترن چو مینا شدی دشت و مینو چمن

2 هوا فرش ز نگاری افراختی سمن برگ و بلبل نوا ساختی

3 چو طفلان نو، دایه روزگار نشاندی گل و سرو را بر کنار

4 فسان کردی آغاز بلبل به شب دمیدی فسون باد در زیر لب

آثار سلمان ساوجی

2 اثر از فراق نامه سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فراق نامه سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.