1 الا ای جگر گوشه فرزند من، تو ای قره العین دلبند من
2 جوانی و فرزانه و هوشیار اوان جوانی غنیمت شمار
3 جوانی است سرمایهای بس عزیز به بازی چو من در نبازی تو نیز
4 کنون سالم از شصت و یک در گذشت بساط نشاطم جهان در نوشت
1 به نام خدایی که با تیره خاک بر آمیخت این جوهر جان پاک
2 چو با یکدگر کردشان آشنا دگر بارشان کرد از هم جدا
3 که دانست کان آشنائی چه بود؟ پس از آشنائی جدائی چه بود؟
4 درین پرده کس را ندادند بار نمیداند این راز جز کردگار
1 سر نامه بنوشت نام خدای خدای جهانداور رهنمای
2 رسانندهٔ عاشقان را به کام رهانندهٔ بستگان را ز دام
3 نگارندهٔ گلشن لاجورد برآرندهٔ گنبد سالخورد
4 فروزندهٔ شمع و ناهید مهر فرازندهٔ طاق مینا سپهر
1 که آب روان بخش در جویبار به پرورد سرو سهی در کنار
2 اگر بر سرش تند بادی گذشت دل نازک آب آشفته گشت
3 چو سر بر کشید و فرو برد پای زبر دست گشت و شدش دل ز جای
4 به دل گفت کز آب من برترم چرا منت او بود بر سرم
1 الهی، الهی، خطا کردهایم تو بر ما مگیر آنچه ما کردهایم
2 گنه کارم و عذر خواهم توئی چه حاجت بپرسش؟ گواهم توئی
3 به گیتی نداریم غیر از تو کس به لطف تو داریم امید و بس
4 مرا مایهای بس گران دادهای به شهر غریبم فرستادهای
1 چو بنمودی از برج مه مهر چهر شدی چرخ را گرم با خاک مهر
2 شدی زرد رخسار گلگون وی بدی در رگ کان روان خون وی
3 اگر ابر ناگه شدی قطره بار ز تاب تفش قطره گشتی شرار
4 و گر در هوا برق کردی گذر چو پروانهاش سوختی بال و پر
1 به وقتی که باد خزان خاستی رزان را به زیور بیاراستی
2 هوای مخالف زدی باغ را شدی زرد و بیمار شاخ از هوا
3 خزان بر رزان دامن افشاندی چراغ گل و لاله بنشاندی
4 زمانی شدی بید بن تیغ بار دمی باد میبرد دست چنار
1 شنیدم که شاهی به ایران زمین سزاوار دیهیم و تاج و نگین
2 زر افشان چو خورشید در گاه بزم سر افشان چو شمشیر درگاه رزم
3 ز آب کفش بحر گریان شده ز تاب تفش ببر بریان شده
4 اگر با فلک در کمر دست کین زدی آسمان را زدی بر زمین
1 شبی همچو روز قیامت دراز پریشان چو موی بتان طراز
2 هوا نقطهای بود گفتی سیاه ز تاریکیش چرخ گم کرده راه
3 همه روشنان فلک گشته جمع شده طالب روشنایی چو شمع
4 تو گفتی که گردون نهان کرد مهر و یا ایزد از وی ببرید مهر
1 بهاران که خندان شدی نسترن چو مینا شدی دشت و مینو چمن
2 هوا فرش ز نگاری افراختی سمن برگ و بلبل نوا ساختی
3 چو طفلان نو، دایه روزگار نشاندی گل و سرو را بر کنار
4 فسان کردی آغاز بلبل به شب دمیدی فسون باد در زیر لب