1 کجا تاختی خسرو خاروان عنان بر زمستان گه آسمان
2 شدی شاخ از باد لرزان چو بید سر سبز کهسار گشتی سپید
3 چو برخاستی باد بهمن ز جای فرو مردی آتش به دست و به پای
4 شدی آب در قاقم از باد خشک به سنجاب گشتی نهان بید مشک
1 همین قصه میکرد مرغی به باغ ز درد جدائیش در سینه داغ
2 شب تیره تا روز روشن نخفت غم یار خود با دل ریش گفت
3 برآمد به گوش ملک زاریاش بدانست کز چیست بیماریاش
4 بدو گفت کای یار دمساز من تویی در غم دوست انباز من
1 رسولی که پا بر عرش سود ز پایش سر عرش را تاج بود
2 بلند آفتاب مبارک نظر که او راست هر دو عالم اثر
3 رسول کریم و متاع امین امام الوری، قدوه العالمین
4 گهی جبرئیلش بود میر بار گهی عنکبوتش بود پردهدار
1 از آن پس چو آمد به شاه آگهی کز آن دانه در صدف شد تهی
2 چو ابر از دل آتشین آه زد دو دریا بر آورد و بر ماه زد
3 چو گل جامه را کرد صد جای چاک چو باد صبا بر سر افشاند خاک
4 نشسته ملک بر سر خاک او کنان نوحه بر سروچالاک او
1 همین قصه میکرد مرغی به باغ ز درد جدائیش در سینه داغ
2 شب تیره تا روز روشن نخفت غم یار خود با دل ریش گفت
3 برآمد به گوش ملک زاریاش بدانست کز چیست بیماریاش
4 بدو گفت کای یار دمساز من تویی در غم دوست انباز من
1 الا ایکه داری امید وصال به یکبارگی از جدایی مثال
2 فراق و وصال است عیش و اجل در این هردو هستند یاس و امل
3 امید وصال است در اشتیاق ولی در وصال است بیم فراق
4 امید نعیم است و بیم جحیم به هر حال امید بهتر که بیم