1 یاقوت لبا، لعل بدخشانی کو؟ و آن راحت روح و راح ریحانی کو؟
2 گویند حرام در مسلمانی شد تو میخور و غم مخور مسلمانی کو؟
1 گل بین که ز عندلیب بگریخته است با دامن با قلی در آمیخته است
2 بگذشته ز سبحان سخنی چون بلبل وز دامن باقلی در آویخته است
1 دذر راه بسر همی پوید شمع پروانهای از حسن تو میجوید شمع
2 تا ز آتش لعل تو سخن گوید شمع هر لحظه دهان به آب میشوید شمع
1 مهمان شماعیم نظر با ما کن مهمانی یاران لب چون حلوا کن
2 میخواستی و چراغ، نی، حاجت نیست امشب که چراغ وا کنی رو وا کن
1 دوش آن بت شوخ دلربا گفت به چشم: با دل که نیایی بر ما، گفت: به چشم
2 اما به چه رو توانم آمد پیشت اول تو به ما رهی نما، گفت: به چشم
1 دل خواستم از زلف سمن پوش تو دوش گفتا که چه دل؟ دل که؟ دل چیست؟ خموش
2 زلف تو اگر چه حال ما میماند لیکن طرف دوش تو میدارد گوش
1 عمری ز پی کام دل و راحت تن گشتیم و ندیدیم جز از رنج و محن
2 درد آمد و گفت از بن دندان با من: راحت طلبی به کام، دندان بر کن
1 با آنکه دو چشم شوخ او عربده جوست در شوخی و دلبری خم ابروی اوست
2 بالای تو چشم است که مییارد گفت با دوست که بالای دو چشمت ابروست
1 آن را که می و مطرب دلکش باشد در موسم گل چرا مشوش باشد
2 گل نیست دمی بی می و مطرب خالی ز آنروی همیشه وقت گل خوش باشد
1 سوسن ز صبا یافت خط آزادی ز آن کرد از آن به صد زبان آزادی
2 در پرده صبا دوش ندانم که چه گفت با غنچه که غنچه بر شکفت از شادی