1 این اشک گریز پا که خونی من است در خون من از عین زبونی من است
2 با اینهمه کز چشم من افتاد، دلم با اوست که یار اندرونی من است
1 من باغ ارم بر سر کویت دیدم من روز طرب در شب مویت دیدم
2 ابروی کج تو راست دیدم چو هلال فرخنده هلالی که به رویت دیدهام
1 ای سکهای از خاک درت بر هر وجه ار سیم رخ تو نیست نازکتر وجه
2 از هر چه نسیم سحری میآورد جز خاک درت نمینشیند در وجه