1 به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی
2 سیه کاری سیه ماری سیه گوشی سیه پوشی سیه بختی سیه دستی سیه رویی سیه روزی
3 علاهم بهتر است اما قوی کسری است مالک را سپردن ملک کسری را به زرد زدی و زر دوزی
1 چشم من جای تو بود ای نور چشم رفتی و ماند از تو خالی جای تو
2 چشم خود را اگر نمیبینم رواست چون نبینم بی تو من ماوای تو
1 ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر
2 در جهانداری نظیرت دیده گردون ندید در جهانداری همه چیزت مهیا جز نظیر
3 باغ دولت آب فتح از حد تیغت میخورد دشمن آتش نهادت سوخت زین غم گو بمیر
4 گر سگی میگیرد از دیوانگی صحرای موش شیر دران را چه غم از گربکان موش گیر
1 در ره بغداد کز هر جانبی ناله افتاده باری آمدی
2 داشتم اسبی که از رفتار او بر دلم هر دم غباری آمدی
3 اندکی زر نیز بود اما نبود آن قدر کاندر شماری آمدی
4 زر نماند و مرد ریگ اسبم بماند هم نماندی گربه کاری آمدی
1 ایا شمع جمع و چراغ ملوک چو پروانه تا چند تابم دهید
2 شما عین لطفید و دریای جود چرا وعده چون سرابم دهید
3 گناهی نکردم خطایی نرفت چه موجب که چندین عذابم دهید
4 مرا کز تب محرق انتظار جگر سوخت یک شربت آبم دهید
1 صورت لطف الهی شرف ملت و دین معدن خلق حسن مظهر حق شاه حسین
2 شاه پرویز لقا خسرو جم قدر که هست دل و دستش به همه مذهب و کیشی بحرین
3 بحر را با دل او عقب قیاسی میکرد آن قدر بود که از قطره به دریا مابین
4 عقل با رفعت او صرفه مه داشت نگاه گفت کمتر ز ذراعی نبود تا شرطین
1 ایا سحاب نوالی که از صریر قلم به گوش صامعه جز مدحت شما نرسید
2 به بوی خلق خوشت بح کاروان نسیم سحرگه از طرف تبت و خطا نرسید
3 نماند در همه آفاق ذرهای که درو ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسید
4 به گرد گرد سمندت براق جمشیدی اگر چه بود جهان گرد و باد پا نرسید
1 کرا مجال بود کز زبان همچومنی حکایتی برساند به بارگاه وزیر
2 زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر
3 سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر
4 مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر
1 اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال
2 زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب بوده از خون شفق جام افق مالامال
3 تن بدخواه تو دیدم شده غربال به تیر گرچه خون نیز ندیدم به جز آن یک غربال
4 در جهان شبه نظیر تو که ممکن نبود همچو آسایش اهل نظر و فضل محال
1 ایا دریای جود و کان همت که گردون مروت را مداری
2 ترا زان گوهر نایاب کان است به رنگ لعل و بوی مشک تاری
3 کرم کن پارهای بفرست پنهان اگر داری و میدانم که داری