1 ای تاج سر همه افاضل ای لطف تو روح را سکینه
2 هستت ملکی ملک صفاتی در طبع عدوت جز سگی نه
3 ای قبله مقبلان در تو حاجت نه به مکه و مدینه
4 شد کعبه فاضلان جنابت صیت تو رسد به هر مدینه
1 بر بتان، حسن و جوانی مفروش ای جوان گرچه به غایت خوبی
2 بی زرت کار میسر نشود گر تو خود یوسف بن یعقوبی
3 حلقه بی زر چه زنی بر در دوست آهن سرد چرا میکوبی
1 محیط کوه و قار آفتاب ابر عطا که آسمان بزرگی و اختر دادی
2 رسوم ظلم و قوانین عدل در عالم به تیغ و کلک تو برداشتی و بنهادی
3 ز دست خیل سخایت که عادت کان کرد نشسته دست گهر در حصار پولادی
4 خدایگانا یکبارگی بیفتادم ز ضعف حال و تو با حال من نیفتادی
1 در ره بغداد کز هر جانبی ناله افتاده باری آمدی
2 داشتم اسبی که از رفتار او بر دلم هر دم غباری آمدی
3 اندکی زر نیز بود اما نبود آن قدر کاندر شماری آمدی
4 زر نماند و مرد ریگ اسبم بماند هم نماندی گربه کاری آمدی
1 ای وزیری که گر ز کلک تو ابر داشتی مایه در چکانیدی
2 گر عیال کف تو گشتی آز از گداییش وارهاندی
3 بر تو گر نیستی مدار جهان چرخ گرد جهان نگردیدی
4 دوش گفتند درد پایی هست خواجه را کاش بنده نشنیدی
1 ایا دریای جود و کان همت که گردون مروت را مداری
2 ترا زان گوهر نایاب کان است به رنگ لعل و بوی مشک تاری
3 کرم کن پارهای بفرست پنهان اگر داری و میدانم که داری
1 ز دور دایره این محیط پرگاری نصیب من همه سرگشتگی است پنداری
2 نشستهام به کناری چو چنگ سر در پیش فتاده در پس زانو و میکنم زاری
3 در آتشم چو زر از دوستان قلب دو رو ز بی زری همه از من نموده بیزاری
4 ز بی زری است اگر چون چراغ بی روغن زمان زمان نفسی میزنم به دشواری
1 ایا کار و بار اعتباری نداری بر شاه دلشاد کاری نداری
2 سگان را مجال است بر آستانش خوشا وقت ایشان تو باری نداری
1 به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی
2 سیه کاری سیه ماری سیه گوشی سیه پوشی سیه بختی سیه دستی سیه رویی سیه روزی
3 علاهم بهتر است اما قوی کسری است مالک را سپردن ملک کسری را به زرد زدی و زر دوزی
1 چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی
2 مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
3 به خاک رهگذار حبیب میگفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی
4 کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی