1 ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار در آخر رجب افتاد اتفاق حسن
2 زنی چگونه زنی خیر خیرات حسان به زور بازوی خود خصیتین شیخ حسن
3 گرفت محکم و میداشت تا بمرد و برست زهی خجسته زنی خایه دار مرد افکن
1 جهان مجد و معالی رشید دولت و دین زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن
2 به فیض ابر کفت بحر و بر چنان پر شد که بحر خشک لب آمد چو ابر تر دامن
3 فلک جنابا چون رای و تیغ هر دو ثور است به جنب رای تو گو آفتاب تیغ مزن
4 تویی که در چمن فضل هر که سر بر زد زبان شود همه تن در ثنات چون سوسن
1 میر سید میشناسی بنده را تا نجویی زینهار آزار من
2 زحمتم بسیار دادی وین زمانه رحمتی فرما ولی بر خویشتن
1 حبذا صدر صفحهای که به است به همه بابی از بهشت برین
2 میزند نور شمسهاش چون صبح خنده بر ما و زهره و پروین
3 وصف نقش و نگار دیوارش سخن ساده میکند رنگین
4 از نبات است اصل ترکیبش زان نماید نهاد او شیرین
1 صورت لطف الهی شرف ملت و دین معدن خلق حسن مظهر حق شاه حسین
2 شاه پرویز لقا خسرو جم قدر که هست دل و دستش به همه مذهب و کیشی بحرین
3 بحر را با دل او عقب قیاسی میکرد آن قدر بود که از قطره به دریا مابین
4 عقل با رفعت او صرفه مه داشت نگاه گفت کمتر ز ذراعی نبود تا شرطین
1 هر چه تا غایت به نام او مقرر بوده است همچنان باشدبه نام او مقرر همچنین
1 چشم من جای تو بود ای نور چشم رفتی و ماند از تو خالی جای تو
2 چشم خود را اگر نمیبینم رواست چون نبینم بی تو من ماوای تو
1 صاحب سلطان نشان دستور اعظم شمس الدین ای جلال رفعتت را اوج گردون پایگاه
2 چون ز سدر آستان حضرت تو برگذشت شاید ار سجده برندش هر زمان خورشید و ماه
3 چشمه خورشید را خون گردد از بهر تو دل چون کند اندر ضمیر عالم آرایت نگاه
4 گردهی رخصت که بوسد آستانت را فلک هر زمان از غایت شادی بر اندازد کلاه
1 همی خرید خر و گاو و گوسفند و گله زمان وقف جمال عرب همه ساله
2 ولی ولی ولی اندرین دو سه سال نکرد حاصل غیر از بهای گوساله
1 موجب جمعیت نجوم به عقرب کرد از گردون سوال شاه زمانه
2 گفت که چون رایتت به عزم توجه لشکری آراست کش نبود کرانه
3 میر سپاه فلک به بارگه خویش کرد امیری طلب زهر در خانه
4 تا کند از سروران خیل کواکب کوکبهای در مواکب تو روانه