آثار سلمان ساوجی

صفحه 15 از 17
17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه من دعایت با دعای قدسیان پیوسته‌ام

2 با وجود ابر احسانت که بر من فایض است راستی از منت دور فلک وارسته‌ام

3 ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید گفت گل بر خود چه می‌خندی که اینجا دسته‌ام

4 درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانه‌ای تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشسته‌ام

1 از آبله جرب تن من شاخی است که غنچه گشت بارش

2 هر عضوی و صد هزار غنچه هر غنچه و صد هزار خارش

1 آصف کفایتا لطف و رافتت با آنکه طبع بنده لطیف است چون کنم

2 از درد چشم نیست مجال ترددم لیکن حضور خواجه شریف است چون کنم

3 بربسته‌ام دو دیده به عزم درت ولی سرما قوی و دیده ضعیف است چون کنم

1 ای جهانبخشی که روز و شب چو نور آفتاب فیض احسان تو فایض بر سماوات است و ارض

2 سرمه از خاک رهت کردن فلک را فرض عین می‌کشد در دیده خود می‌کند بر عین فرض

3 عرض حالم راست طولی می‌کنم زان احتراز مختصر کاری است کارم چیست چندین طول و عرض

4 باید احسانی چنان کردن که بعد از خرج راه قرض خود بگزارم و بازم نباید کرد قرض

1 گر خسیسی زیر بالا کرد و بالایت نشست منع نتوان کرد سلمان نیست اینجا جای خشم

2 در فضیلت چشم با ابرو ندارد نسبتی می‌نشیند ابروان پیوسته بر بالای چشم

1 چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی

2 مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

3 به خاک رهگذار حبیب می‌گفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی

4 کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی

1 دوش با من خرد از روی نصیحت می‌گفت کای گرفته ز جهان طبع لطیف تو ملال

2 پیش ارباب زمان می نروی از چه سبب بهر قوتی که گریزت نبود در همه حال

3 گفتمش زانکه درین دور قمر نیست کسی که درو بوی مروت بود و حسن خصال

4 کوه کندن ز پی قوت به نوک مژه به که شدن پیش لئیمان زمان بهر سوال

1 سپهرا من از شادیت غارغم مرا چون توانی که غمگین کنی

2 ندارم ز تو هیچ امید و بیم اگر مهر وزری و گر کین کنی

3 نه میخم که بندم به پیشت کمر بدان تا مرا کام شیرین کنی

4 نه نرگس که آرم به تو سر فرو بدان تا مرا تاج زرین کنی

1 ای خداوندی که از دریای خاطر دم به دم در ثنایت عقدهای در مکنون آورم

2 هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر قطه‌ای چون قطعه یاقوت بیرون آورم

3 از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن نقص‌ها در ملک جمشید و فریدون آورم

4 خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس روی چون دولت به درگاه همایون آورم

1 زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان

2 ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب انوار سروری ز صباح صبی عیان

3 حلم تو در ثبات گر و بسته در زمین عزم تو در شتاب سبق برده از زمان

4 آبی است رمح و تیغ تو کان آب خصم را گاهی ز سینه می‌گذرد گاهی از میان

آثار سلمان ساوجی

17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی