آثار سلمان ساوجی

صفحه 38 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 نه در کوی تو می‌یابم مجالی نه می‌بینم وصالت هر به سالی

2 مجالی کی بود بر خاک آن کوی؟ که باد صبح را نبود مجالی

3 ز مهر روی چون ماه تمامت تنم گشت از ضعیفی، چون هلالی

4 خیال خواب دارد، دیده من مگر کز وصل او، بیند خیالی

1 تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده‌ای روز را در دامن مشکین شب پرورده‌ای

2 ای بسا شبها که با مهرت به روز آورده‌ام تا تو بر رغم دلم یک شب به روز آورده‌ای

3 از بخاری چشمه خورشید را آشفته‌ای وز غباری خاطر گلبرگ را آزرده‌ای

4 مه رخان چین به هندویت خطی داده‌اند زان سیه کاری که با خورشید رخشان کرده‌ای

1 دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی قدم مردانه نه کانجا به گردی می‌رود مردی

2 خبر داری که درد او برآوردست گرد از من نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی

3 چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز نمی‌آیم رها کن تا نیاید بر دلش گردی

4 دم لعل لبش خوردیم و زاهد کرد منع ما نکردی منع ما زاهد اگر زین می دمی خوردی

1 رسولا، خدا را به جایی که دانی چه باشد که از من دعایی رسانی؟

2 نه کار رسول است رفتن به کویش نسیما تو برخیز اگر می‌توانی

3 مرا نیم جانی است بردار با خود بکویش رسان ور کند جان گرانی

4 همان دم به زلفش بر‌افشان و بازا مبادا که آنجا به جان باز مانی

1 در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی کردیم سوال و نشنیدیم جوابی

2 خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را جز دیده که ما را مددی کرد به آبی

3 من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست ای عمر تو بگذر اگرت هست شتابی

4 در شرح فراقت چه نویسم که نگنجد شرح غم هجران تو در هیچ کتابی

1 همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می دایم به بویش چون صبا، گرد چمن گردید می

2 این گل به دامن چیدنم، باشد ز شوق عارضت کو خاری از باغ تو تا دامن ز گل در چیدمی

3 در حلقه سودای او، مردی به گردی می‌رود من نیز سودا می‌کنم، باری بدان ار رندمی

4 هر کس شناعت می‌کند، بر من که نشنیدی سخن گر من سخن بشنید می، چندین سخن نشنیدمی

1 هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی

2 چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من به بخت من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی

3 نمی‌ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری تو بنشین و اشارت کن به چشمی یا به ابرویی

4 من آن باشم که بر تابم عنان از دست تو حاشا! همه خلق جهان سویی اگر باشند و من سویی

1 ای نسیم صبح بوی جانفزا می‌آوری من نمی‌دانم که این بوی از کجا می‌آوری؟

2 ای نسیم از خاک کوی یار، حاصل کرده‌ای تا نپنداری که از باد هوا می‌آوری

3 گلبن بارآورش ما را نمی‌بخشید بوی هم تو باری کز برش بویی به ما می‌آوری

4 گلستان شوق را، نشو و نمایی می‌دهی بلبلان بی‌نوا را در نوا می‌آوری

1 ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟ وی گل نقاب بگشا، شرم و حجاب تا کی؟

2 ماییم تشنه و تو عین الحیات مایی همچون سراب ما را دادن فریب تا کی؟

3 دل خواست از تو چیزی، فرموده‌ای که صبری جانم رسید بر لب، صبر و شکیب تا کی؟

4 ای شهسوار خوبان، یکدم به من فرود آی بردن عنان ز دستم، پا در رکاب تا کی؟

1 نصیحت می‌کند هر دم مرا زاهد به مستوری برو ناصح تو حال من نمی‌دانی و معذوری

2 خیال چشم مستش را اگر در خواب خوش بینی عجب دارم که برداری سر از مستی و مستوری

3 بدین صورت که من در خواب مستی‌ام عجب باشد گرم بیدار گرداند صدای نفحه صوری

4 مگر تو حور فردوسی که سر تا پا همه روحی مگر تو مردم چشمی که سر تا پا همه نوری

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی