آثار سلمان ساوجی

صفحه 35 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید جان می‌دهم درین پی باشد مگر برآید

2 در کار بینوایان، گر یک نظر گماری کار من و چو صد من، زان یک نظر برآید

3 در جان هر که گیرد، از سوز عشق آتش با سوختن چو شمعش، اول ز سر برآید

4 آتش فتاد در من، هان روشنایی از من از من نعوذ بالله، دودی اگر برآید

1 صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید؟ سخن درون عاشق، به زبان کجا برآید؟

2 چو قلم بدست گیرم که حکایتت نویسم سخنم رسد به پایان و قلم به سر درآید

3 سر من فدای زلفت، که ز خاک کشتگانش همه گرد مشک خیزد، همه بوی عنبر آید

4 به تصور خیالت، نرود به خواب چشمم که به چشم من خیال تو ز خواب خوشتر آید

1 به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال نمی‌رسد به زمین پایم از نشاط وصال

2 مه دوهفته درین یک دو روز خواهم دید که کس نبیند از آن ماه در هزاران سال

3 سواد زلف توام خواهد آمدن در چشم که بوی عنبر تو می‌دهد نسیم شمال

4 به خاک پای عزیزت که تشنه است لبم به خاک پای عزیزت چو تشنگان به زلال

1 همیشه نرگس مست تو را بیمار می‌بینم ولی در عین بیماریش مردم‌دار می‌بینم

2 جهان می‌گردد از سودا، سیه بر چشم من هر دم که چشم نازنینت را چنان بیمار می‌بینم

3 ز شربتخانه لطفت دوایی ده که با دردت دل سست ضعیفم را قوی افکار می‌بینم

4 ز باد ار می‌وزد بر من نسیم دوست می‌یابم به آب ار می‌رسم در وی خیال یار می‌بینم

1 در مسجد چه زنی اینک در میکده باز خیز مردانه قدم در نه و خود را در باز

2 مست رو بر در میخانه که مستان خراب نکنند از پی هشیار در میکده باز

3 تا به دردی قدح جامه نمازی نکنی چون صراحی نتوان پیش بتان برد نماز

4 کشته عشق بتانیم، زهی عشرت و عیش! مفلس کوی مغانیم، زهی نعمت و ناز!

1 نمی‌پرسی ز حال ما، نه از ما یاد می‌آری عزیز من عزیزان را کسی دارد بدین خواری؟

2 دل من کز همه عالم نیاز آرد به درگاهت چنان دل را چنین شاید که بی‌جرمی بیازاری؟

3 دمم دادی که چون چشم خودم دارم به نیکویی چه خیزد زین درون آخر برون از ناله و زاری

4 به آزار از درم راندی و رفتی از برم اکنون طمع دارم که باز آیی و ما را نیز با زاری

1 مبارک منزلی، کانجا فرود آید چو تو ماهی همایون عرصه‌ای، کارد به سویش رخ چنین شاهی

2 روان شد موکب جانان چرایی منتظر ای جان؟ چو خواهی رفت ازین بهتر نخواهی یافت همراهی

3 مکن عیبم که می‌کاهم چو ماه از تاب مهر او که گر ماهی تب مهرش کشد گویی شود کاهی

4 مرا نقدی که در وجهش نشیند نیست الا شک مرا پیکی که ره آرد به کویش نیست جز آهی

1 هر که از روی تواضع بنهد پیشانی پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!

2 همه خواهند تو را، تا تو کرا می‌خواهی؟ همه خوانند تو را، تا تو کرا می‌خوانی؟

3 زان غمت یاد نیاید که منم در غم تو زان عزیزست مرا جان که تو هم در جانی

4 سر مگردان ز من آخر که همه عمر عزیز خود به پایان نتوان برد به سرگردانی

1 لعل را بر آفتاب حسن گویا کرده‌ای ز آفتاب حسن خود، یک ذره پیدا کرده‌ای

2 قفل یاقوت از در درج دهن بگشوده‌ای گوهر پاکیزه خویش آشکارا کرده‌ای

3 در همه عالم نمی‌گنجی ز فرط کبریا در دل تنگم نمی‌دانم که چون جا کرده‌ای

4 تا به قصد جان مسکین بر میان بستی کمر صدهزاران جان ز تار موی در وا کرده‌ای

1 از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی هر روز کشم بار عزیزی، به جدایی

2 خون کرد دلم را غم یک روز فراقش خوش باش هنوز ای دل سرگشته کجایی؟

3 هنگام وداعت سخن این بود که من زود باز آیم و ترسم به سخن باز نیایی

4 رفتم که ز سر پای کنم در پیت آیم آن نیز میسر نشد از بی سر و پایی

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی