آثار سلمان ساوجی

صفحه 34 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان ورنه به نسبت از تن، دورست راه تا جان

2 حیف آیدم بریدن، زلفت که آن دو زلفت هر مورگی است کان رگ، پیوسته است با جان

3 بر هر طرف که سروت، یک روز می‌خرامد می‌روید از زمین تن، می‌بارد از هوا جان

4 باد صبا ز کویت، جان می‌برد به دامن در حیرتم کز آنجا، چون می‌برد صبا جان؟

1 مرا که نقش خیال تو در درون آید عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید

2 وثاق توست درونم، نمی‌دهد دل بار که جز خیال تو غیری اندرون آید

3 کسی به بوی وصال تو تازه دارد جان که همچو گل ز هوایت ز خود برون آید

4 هزا نقش به دستان برآورم هر دم بدان هوس که نگارم بدست چون آید

1 نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن ساخت برگ گل صبا، برگ صبوحی ساز کن

2 غنچه مستور در بستان ورق را باز کرد عارفا از نام مستوری ورق را باز کن

3 گر شرابی می‌خوری، با نرگس مخمور خور ور حریفی می‌کنی، با بلبل دمساز کن

4 لاله و نرگس به هم جام صبوحی می‌کشند صبح خیزان چمن را مطربا آواز کن

1 ماییم به کوی یار دلجوی دیوانه زلف آن پری روی

2 مار است بتی که تنگ خوی است ماییم و دلی گرفته آن خوی

3 چون دردل و چشم ماست جایت غیر از تو که دید سرو دلجوی

4 بیمار فتاده‌ام به کویت راز دل من، فتاده بر کوی

1 تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم

2 هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم

3 پس ازین دست من و دامن سودای شما چند گردم پی سودای پراکنده بسم

4 تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم

1 به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم دوای درد دل کاری است بس مشکل نمی‌دانم

2 به چشم خویش می‌بینم که خواهد ریخت خون دل ندانم چون کنم با دل من بیدل نمی‌دانم

3 بیابان است و شب تاریک و با من بخت من همره ولی بخت است خواب آلود و من منزل نمی‌دانم

4 چه گویم ای که می‌پرسی ز حال روزگار من که ماضی رفت و حال این است و مستقبل نمی‌دانم

1 درد سری می‌دهد، عقل مشوش دماغ کو ز قدح یک فروغ، وز همه عالم فراغ

2 ای دم مشکین صبح، شمع سحر برفروز تا بنشاند دمی، باد دماغ چراغ

3 مهر توام در دل است، مهر توام بر زبان شور توام در سر است، بوی توام در دماغ

4 ناله رسول دل است، گر تو قبولش کنی ور نکنی حاکمی، نیست بر و جز بلاغ

1 هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو

2 از همه سوی می‌دهد، بوی حبیب لاجرم می‌روم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو

3 کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر ناله من که می‌رود، خانه به خانه کو به کو

4 بر لب جوی نیست چون، قامت او صنوبری باورت ار نمی‌شود، خیز به جوی جو به جو

1 به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

2 به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم به خاک پای تو یعنی، سرم کز سرگذشت آبم

3 به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت که ممکن نیست کز روی تو هرگز روی بر تابم

4 به عناب شکر بارت، کزان لب شربتی سازم که خود شربت نمی‌ریزد، به غیر از قند و عنابم

1 آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش او مرا بگذاشت، من نگذارمش

2 دل بدو دادم ز من رنجید و رفت می‌دهم جان تا مگر باز آرمش

3 آنکه در خون دل من میرود من چو چشم خویشتن می‌دارمش

4 قالبی بی‌روح دارم می‌برم تا به خاک کوی او بسپارمش

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی