1 دلا تویی که به کار خودت گزیده خدا برای عشق بتانت نیافریده خدا
2 ازین عزیزی خود را قیاس کن که جهان ترا فروخته چون یوسف و خریده خدا
3 وجود خاکی ما مهر سجده ملک است به حیرتم که درین مشت گل چه دیده خدا
4 به تنگنای حبابی محیط چون گنجد؟ به دل ز قدرت خویش است آرمیده خدا
1 الهی دور دار از ما غرور بی گناهی را به سوی خویش خضر ما کن این گم کرده راهی را
2 به ما جنس دگر از نقد لطف خود کرامت کن گدایان توایم، اما نمی خواهیم شاهی را
3 تمام عمر نتوان داشت پاس افسر دولت ازان خوش کرده ام بر سر، کلاه گاه گاهی را
4 درین پیری به زیر دامن پاکان پناهم ده که فانوسی ضرور است این چراغ صبحگاهی را
1 جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را به قبله ی عربی آورد عجم رو را
2 شفیع روز قیامت، محمد مرسل که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را
3 شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی کمند وحدت خود همچو موج، بازو را
4 چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری که بوی شیر رسد بر مشام آهو را
1 ما را سپرده است به ساقی حبیب ما نیکو خلیفه ای ست که دارد ادیب ما
2 مخمور شوق را می وصل است سازگار ما خسته ایم و ساقی کوثر طبیب ما
3 معشوق ماست ساقی گلچهره ای که هست در عشق او خدا و پیمبر رقیب ما
4 ناقوس بت پرستی ما زنگ حیدری ست از شوق اوست در پی گل عندلیب ما
1 خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را
2 دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را
3 جهان آمیزشی با ذات حق دارد ولی فانی ست بقا تا کی بود پیچیده بر کوهی صدایی را؟
4 تو خود ای دل چه خواهی کرد کز فرمان چو سرپیچد برون کردند از جنت چو آدم کدخدایی را
1 به صورت تو بتی کمتر آفریده خدا ترا کشیده و دست از قلم کشیده خدا
2 چو کرده نقش تو بر صفحه ی وجود رقم صد آفرین ز زبان قلم شنیده خدا
3 متاب روی ز همصحبتان که تنهایی لطیفه ای ست که از بهر خود گزیده خدا
4 زمانه کیست که منصور را به دار کشد به این وسیله به سوی خودش کشیده خدا
1 تا چند دیر و کعبه، مخوان این فسانه را همچون کمان حلقه، یکی کن دو خانه را
2 معشوق، پاسبانی ما عاشقان کند بلبل ز غنچه قفل زند آشیانه را
3 در سینه هرچه بود، سپردم به دست عشق آری همین علاج بود دزد خانه را
4 سرسبزی از جهان چه تمنا کنی که هست دندان مور ریشه درین خاک دانه را
1 ای ز چشمت خفته در چشم غزالان نازها بسته رفتار خوشت از کبک، چشم بازها
2 شعله گردد آشیان ها را گل روی سبد چون ز شوقت عندلیبان برکشند آوازها
3 با ملایک ناله ام در شوخی و لرزد سپهر همچو بام خانه از پای کبوتر بازها
4 بیخودی از نغمه در محفل مرا بیهوده نیست می رسد بر گوش، آواز توام از سازها
1 ای ز مژگانت مرا چون خوشه در دل تیرها بر سرم چون برگ بید از غمزه ات شمشیرها
2 خفته در راه تو از عجز ای غزال شیرگیر دست بر بالای یکدیگر نهاده شیرها
3 گرچه در راه تو عمرم صرف شد چون گردباد دارم از ریگ بیابان بیشتر تقصیرها
4 صیدگاه کیست این صحرا که از زخم خدنگ سایه پنداری پلنگ است از پی نخجیرها
1 سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها
2 ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده افتادهست بیا ساقی مرا آزاد کن از قید مشکلها
3 بود سیب ذقن نقل می تحقیق، عارف را بیابان حرم را بر سر چاه است منزلها
4 ز نی آموز در صحرا سماع بیخودی کردن کمانچهوار باشی چند، کونجنبان محفلها؟