1 فرید عالم و زیب جهان و زینت کشور که کشور هنرش شد به نوک خامه مسخر
2 فروغ بزم هنر باشد آنکه محفل دانش زنور شمع وجودش مزین است و منور
3 ملا ذو مفخر ارباب نظم آمده کورا روان اعشی و جان جریر بنده و چاکر
4 سحاب قطره فشانی است کلک او که مر آنرا همه بحار گهرزاست قطره های مقطر
1 چیست آن لعبت که قدش خم بود پیکر رنزار وسمه اش گاهی برابر و غازه اش گه بر عذار
2 قامتش رنجور و خم چون عاشق وامق صفت عارضش زیبا و خوش چون شاهدی عذرا عذار
3 گاه رویش لاله گون چون شاهدان سیمبر گاه چشمش خونفشان چون عاشقان دلفگار
4 گاه گیرد پیکرش زینب به زنگاری پرند گاه یابد فرقش آرایش به شنگر فی خمار
1 چه شد که چرخ جفا پیشه کرد میل وفا هزار گونه اساس نشاط کرده به پا
2 سپهر محفل عیشی به دهر چیده کز آن شده است بزم جهان رشک جنت الماوا
3 هزار دست ضیا دارد از هزاران شمع کف کلیم ضیا داشت گر زیک بیضا
4 به جسم مرده دلان مطرب آورد صد روح اگر مسیح زیک روح مرده کرد احیا
1 حبذا ای کاخ کیوان رفعت گردون اساس شمس از مقیاس تابان شمسه ات در اقتباس
2 شمع های محفل تو است اینکه خوانندش نجوم زانکه سطح بارگاهت کرده با گردون مماس
3 گوهر آگین مسندت را فرش زیرین است از آن اطلس افلاک ماند ایمن زنقص آندراس
4 صورت زیرین اشکال تو باشند این صور کاندرین زنگار گون مرآت دارند انعکاس
1 عیان شد چو خورشید زین سبز طارم منور شد از طلعتش چشم عالم
2 سپهر از رخ مهر شد موسوی ید هوا از دم صبح شد عیسوی دم
3 زمین شد به دیبای رومی ملبس فلک شد به دستار زرین معمم
4 کف موسی از بزم عیسی عیان شد ویا روی عیسی زدامان مریم
1 فرید زمان آنکه آمد به دنیا نظیر وعدیلش چو اکسیر و عنقا
2 وحید زمان میرزا احمد آنکش ز طلعت بود نور حق آشکارا
3 ملک پاسبانی فلک آستانی که با قدرش ادنی بود چرخ اعلا
4 بلند اختری کزو جود شریفش زند طعنه هر دم ثری بر ثریا
1 چه شد که روی عروس جهان منور شد چو سطح چرخ بسیط زمین پر اختر شد
2 هوا ز پرتو مشعل زمین زشعله ی شمع بسان معدن الماس و کان گوهر شد
3 و یا نهاده به هر سو هزار بیضه ی سیم غراب شب که چو سیمرغ آتشین پر شد
4 بپای خاست زهر جانب آتشین سروی که بار آن همه از نارو برگ اخگر شد
1 چو شد مشاطه ی خورشید سوی برج حمل عروس دهر محلی شد از حلی و حلل
2 زمین چو کان زمرد ز سبزه شد به قیاس چمن چو معدن بسد زلاله شد به مثل
3 جبل چو رنگ شقایق چنانکه پنداری فکنده است جل لعل گون به دوش، جمل
4 سحاب شمع فلک تیره کرد و در عوضش ز شاخ گل بر زمین بر فروخت بس مشعل
1 این چه بزم است که آرایش دنیا آمد محفل دهر زفیضش طرب افزا آمد
2 فخر از این بزم، زمین کرد، مباهات سپهر ز آنکه این انجمن، آن انجمن آرا آمد
3 از پی رامش و آرایش این بزم کزو دهر فردوس مثال وارم آسا آمد
4 از فلک رو به زمین شاهد ناهید آورد از سما سوی ثری عقد ثریا آمد
1 مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل که عالمی است معطر زبوی آن کاکل
2 به زلف وکاکل او بسته زان دل و جانم که بوی دل دهدش زلف و عطر جان کاکل
3 بسان بید موله فراز لاله و گل به گلستان رخش گشته سایبان کاکل
4 عیان شود زنقاب سحاب گوئی مهر چو در کله کند از روی خود نهان کاکل