صبح بنمود رخ از چاه افق از سحاب اصفهانی قصیده 12
1. صبح بنمود رخ از چاه افق چون بیژن
دیده ی رستم گردون ز رخش شد روشن
1. صبح بنمود رخ از چاه افق چون بیژن
دیده ی رستم گردون ز رخش شد روشن
1. خیمه زد باز ابر نیسان در چمن
بر سر شمشاد و سرو و یاسمن
1. هست روز واپسینم حسرت این
کافتدم بر وی نگاه واپسین
1. دگر باره شد ابر در بوستان
گهر بار چون دست فخر زمان
1. صبحگاهان حله ی سیمین به تن بست آسمان
گوی زرینی به چاک پیرهن بست آسمان
1. یاران حذر از بلای نوبه
از جور تب و جفای نوبه