1 ز نکهت گل و فیض صبا ورشح سحاب جهان پیر دگر باره یافت عهد شباب
2 بهار قد عروسان باغ را آراست به رنگ رنگ لباس و به گونه گونه ثیاب
3 زعکس لاله و گل شد ملون آب شمر چه نقش ها که نزد دست نو بهار بر آب
4 گرفتم اینکه ز سیماب ساخت که شنگرف چمن چه کرد که زنگار ساخت از سیماب
1 صبح بنمود رخ از چاه افق چون بیژن دیده ی رستم گردون ز رخش شد روشن
2 خسرو روم به سر مغفر رومی چو نهاد چاک زد شاه حبش جوشن سیمین بر تن
3 روز افروخت یکی نیزه ی سیمینه سنان چرخ افراشت یکی خیمه ی زرینه رسن
4 شد عیان موکب سلطان خور از بهر نثار گشت گنجور فلک را تهی از زر مخزن
1 دگر باره شد ابر در بوستان گهر بار چون دست فخر زمان
2 ز نظاره ی یوسف نو بهار زلیخای پیر جهان شد جوان
3 چنان گشت از سبزه خرم زمین که هر دم زند طعنه بر آسمان
4 ز ترویج باد بهاران چمن ز تأثیر ابر بهاری جهان
1 خیمه زد باز ابر نیسان در چمن بر سر شمشاد و سرو و یاسمن
2 لاله ی حمرا زند در صحن باغ نرگس شهلا در اطراف چمن
3 خنده بر رخسار ترکان ختا طعنه بر چشم غزالان ختن
4 ابر بر دامان صحرا اشکبار غنچه در صحن گلستان خنده زن
1 عیان شد چو خورشید زین سبز طارم منور شد از طلعتش چشم عالم
2 سپهر از رخ مهر شد موسوی ید هوا از دم صبح شد عیسوی دم
3 زمین شد به دیبای رومی ملبس فلک شد به دستار زرین معمم
4 کف موسی از بزم عیسی عیان شد ویا روی عیسی زدامان مریم
1 صبحگاهان حله ی سیمین به تن بست آسمان گوی زرینی به چاک پیرهن بست آسمان
2 از تباشیر سحر بهر حنوط صبحگاه لاله ی حمرا به دور نسترن بست آسمان
3 اشک شد وزفرقت خورشید از چشمش چکید هر چه بر تن رشته ی درّ عدن بست آسمان
4 یوسفش از چاه مغرب چون بر آمد از سرشک دیدگان چون ساکن بیت الحزن بست آسمان
1 هست روز واپسینم حسرت این کافتدم بر وی نگاه واپسین
2 باشدم تا دامنش ناید به دست بر گریبان دست و بر چشم آستین
3 گر نباشد مانع آب دیده ام عالمی سوزد به آه آتشین
4 آفریده است ایزدش از جان پاک کآفرین بر جانش از جان آفرین
1 یاران حذر از بلای نوبه از جور تب و جفای نوبه
2 یک شب نکند خلاف وعده شرمنده ام از وفای نوبه
3 لرز است و تب و عرق، ندارم کار دگری ورای نوبه
4 کاغذ به جهان گرانبها شد از بس خوردم دعای نوبه