1 جاودان داریم در ساغر شراب زندگی من ز صهبای محبت خضر از آب زندگی
2 زندگی دارد شتاب و ساقی دوران درنگ بادرنگ او نمی سازد شتاب زندگی
3 زاختر بد روزی آن ماه جهانتاب از درم در نیاید تا فرو رفت آفتاب زندگی
4 بر سرم هنگام خواب آمد ندانم خوانمش خواب مرگ این خواب را یا آنکه خواب زندگی
1 از جور او مگر شب هجران شکایتی گوید کسی که این دو ندارد نهایتی
2 مهر کسی خوشم که اثر در دلت نکرد عشق تو کرد گرچه به هر دل سرایتی
3 هر نوع کآورند به یاد توام نکوست هر چند ساعتی کند از من سعایتی
4 صبح سعادت از مه رویت نشانیای روز قیامت از شب هجرت کنایتی
1 سپید گشت دو چشمم در انتظار نگاهی که سوی من کند اما نکرد چشم سیاهی
2 زبیم آنکه ندانند کیست قاتلم افغان که جانب تو نکردم به حشر نیز نگاهی
3 فتد به گردن من جرم خون من به قیامت که کودکی تو و نبود هنوز بر تو گناهی
4 به غیر دل که مجال سخن بر تو ندارد ز من فغان که ندارد کسی بکوی تو راهی
1 یک ره به چشمم آن پری ناید به صد افسونگری با آنکه گاهی ار فسون آید به چشم کس پری
2 در طره ی مشکین به رخ بررخ ز زلف عنبری بر ماه داری مشک تر در مشک مه می پروری
3 لعل تو ای آرام جان هم جان فزاهم جان ستان در پیش آن افسانه دان افسون و سحر سامری
4 بینم نکو رویان بسی دل جز تو ندهم بر کسی داند کجا هر مفلسی قد گهر چون گوهری
1 خطش مشک تری لعلش نباتی نباتی رسته ز اطرافش نباتی
2 دهم لب تشنه جان با آن که دایم بود جاری زهر چشمم فراتی
3 مقیم کوی جانانم ندارم خبر از کعبه و از سومناتی
4 به شکر اینکه داری خرمن حسن از این خرمن به مسکینان زکاتی
1 ای در درون سینه ز مهرت دفینهای نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینهای
2 مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من حیرانم آن چه مهر بود این چه کینهای
3 در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است زین لجه کی رسید به ساحل سفینهای
4 در گوش من سرود مغنی خوشست لیک با آن غنا که خواست ز خلق فتینهای
1 ز ناتوانی پیری اگر به جان آیی برو به میکده یک چند تا جوان آیی
2 به بزم وصل من اغیار ره کجا یابد؟ اگر ز چشم فلک در برم نهان آیی
3 خبر ز حسرت من در زوال حسن رخش شوی اگر به چمن موسم خزان آیی
4 تن ضعیف فرو مانده زیر بار دلم ز بس که بر دلم ای بار غم گران آیی