1 چه باشد معنی ختم ولایت که باشد خاتم این ژرف آیت
2 چنین دانم که محی الدین اعراب نماید ختمی دعوی درین باب
3 وگر خود گوید او عیسی بن مریم ولایت را بود زیبنده خاتم
4 علی کو اولیا را هست آدم ولایت را بود ختم مسلم
1 تواند شد که روزی عبد سالک شود حق را ز سر تا پای مالک
1 بما ده ساقی از آن باده صاف کزو گردون گذارد بر زمین ناف
2 نه اندر خورد این خم های نیلیست شرابی کش مزاج زنجیلیست
3 مزاج کاس کافوری بود سرد ازو نامرد مرد و مرد نامرد
4 می کافور از کاس سلوکست شراب جذب در جام ملوکست
1 برین سیرند ثابت اهل اسرار که در سر ولایت نیست تکرار
2 چو شد سر ولایت بی تکرر ازین اعداد ماندم در تحیر
3 بنوعست این و یا از نوع عاریست حقیقت دارد این یا اعتباریست
1 بریز ای ساقی ای جامت سر جم بساغر از خم اسمای اعظم
2 می سر در حضور می پرستان که بسپارند در این کوی مستان
3 تمامی مست صهبای الستند مدام از نشاء/ه توحید مستند
4 خدا این می بجام اولیا ریخت ننوشد جز ولی می کش خدا ریخت
1 اگر آدم بذات خویشتن نیست بگو این کوس سبحانی زدن چیست
1 بیا ساقی که در کار سلوکم بجامی نه بسر تاج ملوکم
2 که تاج پادشاهی عقل و دادست خرد شاگرد می می اوستادست
3 نه آن می کش خرد بگریزد از بوی مئی کز بوی او عقل آورد روی
4 شرابی از خمستان حقیقت سزای مغز مستان حقیقت
1 خدایا سینه من را صفا ده دلم را حکمت بی منتهی ده
2 ز صفوت بخش انوار سرورم نشان بر صفه ایوان نورم
3 عروجم ده بمعراج حقیقت بنه بر تار کم تاج حقیقت
4 سویدای مرا سر قدم ده وجود لایزالی بر عدم ده
1 زهی پاکیزه قول و نیک تحقیق سؤالی سودمند از روی تدقیق
2 سؤالی رسته از آلایش فرش بفرش آورده رو از باطن عرش
3 گل از گل گر بروید پاک روید چه جای آنکه از افلاک روید
4 سؤالاتی چو دسته غنچه گل چو باز آید دل از آن گلشن و کل
1 خدایا نفس ما را راهبر کن سر و سرخیل ارباب سفر کن
2 مر این مرغ همم را بال و پر ده شکوه و فر معراج ظفر ده
3 رسان بر وحدت جمع کمالم به از این کن که اکنونست حالم
4 مرا در سیر ثانی گرم پی کن علاج سرد طبعان را بمی کن