1 اصفهان شد غیرت افزای بهشت جاودان زین بنای تازه سلطان سلیمان زمان
2 صاحب اقبالی که گر بر خاک اندازد نظر پایه قدرش ز رفعت بگذرد از آسمان
3 خاک زر گشتن ز اقبال شهان مشهور بود زین بنا روشن شد این معنی بر ارباب جهان
4 تا کنون صورت نبست از خامه معمار صنع شاه بیتی این چنین بر صفحه کون و مکان
1 خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن
2 ز نبض مستقیم او بود شیرازه عالم را جهان را مستقیم از صحت آن پاک طینت کن
3 به حول و قوت خود رفع کن ضعف مزاجش را مبدل رنج آن جان بخش عالم را به صحت کن
4 گرانی بیش ازین آن جان عالم برنمی دارد به جان دوستان درد و غم او را حوالت کن
1 دگربار از جلوس شاه دوران دو چندان شد نشاط اهل ایران
2 نشست از نو خدیو هفت اقلیم مربع بر سریر چار ارکان
3 ز روزافزونی اقبال و دولت صفی الله، شد سلطان سلیمان
4 به دولت تکیه زد بر مسند جم سلیمان خاتم فرمانروایان
1 تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
2 در بیابان عدم بی توشه رفتن مشکل است در زمین چهره خود دانه اشکی بکار
3 مزرع امید را زین بیشتر مپسند خشک بر رگ جان نشتری زن، قطره چندی ببار
4 دیده بیدار می باید ره خوابیده را تا نگردیده است صبح از خواب غفلت سر برآر
1 کرد تا پابوس اشرف کشور مازندران زین شرف بر ابر می ساید سر مازندران
2 از برای توتیا نتوان غباری یافتن گر بگردی چون صبا سر تا سر مازندران
3 غوطه چون آیینه در زنگار خجلت داده است چرخ اخضر را زمین اخضر مازندران
4 جامه بر تن سبز چون سرو و صنوبر می کند زاهدان خشک را ابر تر مازندران
1 این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
2 داستان حسرتم از زلف طولانی ترست یک الف وارست از طومار آه من شهاب
3 سنبل خواب پریشان از سر بالین من می توان با آستین رفتن چو گل از جامه خواب
4 حاصلم زین هستی موهوم غیر از داغ نیست آتشین تبخاله باشد گوهر بحر سراب
1 می می چکد از آب و هوای صفی آباد جامی است پر از باده بنای صفی آباد
2 اشرف که بهشت است ازو در عرق شرم بالا نکند سر ز هوای صفی آباد
3 هر چند به اشرف نرسد هیچ مقامی بالاتر ازان است صفای صفی آباد
4 الحق که نگین خانه معموره اشرف می خواست نگینی چو بنای صفی آباد