1 پیری ز وجود من برون برد آن لطف و صفا و آن ظریفی
2 پیری و جوانی این دو در من این کرد بهاری آن خریفی
1 مرا هوای سحرگه پیام آورد نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد
2 دلم به مقدم او پر زلعل و در طبقی به دست مردم چشمم پی نثار آورد
3 غلام فصل بهارم که هر ورق زگلش مرا به تازه پیامی زروی یار آورد
4 کجاست بلبل خوش نغمه گو بیا و ببین که باد صبح نسیمی زنوبهار آورد
1 چهره کآن ماه جبین می سازد از پی بردن دین می سازد
2 دهنش چشمه نوش است و در او از سخن ماء معین می سازد
3 نی که حقه صدف است از پی آنک از صدف در ثمین می سازد
4 نی که حلقه است و چو خاموش شود باز از آن حلقه نگین می سازد
1 بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
2 گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
3 ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش خرم دلی بود که گزیند هوای خویش
4 آنم که تا اجل نرسد در قفای من یابی دعای خیر من اندر قفای خویش
1 ای روی تو چو خلد و لبانت چو سلسبیل بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل
2 در طاعت وای تو آمد دلم از آنک از طاعت است یافتن خلد و سلسبیل
3 ناهید پیش طلعت تو کی دهد فروغ خورشید پیش عارض تو کی بود جمیل
4 بغداد حسن و مصر جمالی و چشم من بغداد را چو دجله بود مصر را چو نیل
1 ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
2 دلداری و دل را زسر عشوه فریبی جانانی و جان را همه در وعده گدازی
3 ابروی بطاق تو دو محراب نماز است لیکن سخنت نیست گه وعده نمازی
4 نشنیده ام از کس که بنازید به تنگی تا چند به چشم و دهن تنگ بنازی
1 ای طره های خوبان از نافه تو بویی هژه هزار عالم در عرصه تو گویی
2 چون شمع جمله دادی پروانه غمت را وانگه ز تو ندیده پروانه هیچ رویی
3 حسن هزار لیلی از گلبن تو رنگی عشق هزار مجنون از جرعه تو بویی
4 ای دست غارت تو در چار سوی عشقت سرهای گردنان را آویخته به مویی