حسامش را لقب داده ست نصرت از ادیب صابر قطعه 25
1. حسامش را لقب داده ست نصرت
برآید آب رنگ و آتش افشان
...
1. حسامش را لقب داده ست نصرت
برآید آب رنگ و آتش افشان
...
1. چو تو هرگز نبوده ست و نباشد
جوان بخت و سخی طبع و سخندان
...
1. تیرت به گاه زخم چوپوید به سوی خصم
کلکت به وقت مهر چو جنبید در بنان
...
1. اگر به شعر روا باشدی نبوت شعر
چه مایه شاعر فحل آمدی زامت من
...
1. باد سحر که سوی من آرد پیام او
اول غلام بادم و دوم غلام او
...
1. تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
...
1. پیری ز وجود من برون برد
آن لطف و صفا و آن ظریفی
...
1. مرا هوای سحرگه پیام آورد
نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد
...
1. چهره کآن ماه جبین می سازد
از پی بردن دین می سازد
...
1. بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
...
1. ای روی تو چو خلد و لبانت چو سلسبیل
بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل
...
1. ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی
خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
...