1 اگر به صورت روی تو آفتابستی همه بنای شب از روی او خرابستی
2 ز کبر و عجب زمانی نتابدی بر خلق گر از جمال تو جزوی در آفتابستی
3 ور آفتاب خبر داردی زصورت تو ز شرم روی تو پیوسته در نقابستی
4 همیشه عشرت من چون لب تو خوش بودی اگر سوال مرا از لبت جوابستی
1 نیسان نسیم باغ معنبر کند همی کز خاک سوده بیضه عنبر کند همی
2 باد صبا وزید و هوا و دماغ را پر عنبرین صبای معنبر کند همی
3 لاله نشانی از لب جانان دهد همی سوسن حکایت از بر دلبر کند همی
4 گویی بنفشه از خط خوبان خجل شده ست مه بنگرد به باغ و نه سر برکند همی
1 نیکوی بر توست عاشق دیگران بر نیکوی نیکوی بد خو کند معذوری اندر بدخوی
2 من که بر تو عاشقم با من نسازی پس مساز همچنین با نیکوی کت عاشق آمد نیکوی
3 کار شیران ناید از آهو و بر من عشق تو حشمت شیران همی راند به چشم آهوی
4 ای عجب نوها کهن گردد زگشت روزگار عشق تو بر چمن چرا هر روز بفزاید نوی
1 ای زلف دلبر من دلبند و دلگسلی گه در پناه مهی گه در جوار گلی
2 گر در پناه مهی چون چرخ بد چه کنی ور در جوار گلی چون خار دل چه خلی
3 بر گل همی گذری بر مه همی سپری دل را همی گسلی وز دل نمی گسلی
4 از اصل لاله نه ای بر لاله معتکفی از جنس زهره نه ای با زهره متصلی
1 گر نه بر آن روی چو دیباستی عاشقی و عشق نه زیباستی
2 دیبه اگر روی تو را ماندی بس دل من عاشق دیباستی
3 گرنه ز من مهر تو بردی شکیب دل به هوای تو شکیباستی
4 بنده خاکت زسویدای دل کی شدمی گرنه زسوداستی
1 بهار لاله رخساری نگار سرو بالایی گل و شمشاد زلفینی مه و خورشید سیمایی
2 نگار و مه تو را خوانم، بهار و گل تو راگویم که اینها عالم آرایند و آنها را تو آرایی
3 به شب با ماه بازم عشق ازیرا ماه رخساری به روز از سرو باشم شاد ازیرا سرو بالایی
4 مگر آنی که حاصل گشت یعقوب و زلیخا را زرویش فر برنایی زبویش نور بینایی
1 زلف به شانه زنی و طره فشانی بس بود این فتنه را دلیل و نشانی
2 فتنه برانگیختند طره و زلفت چون به لب این فتنه را فرو ننشانی
3 راحت هر تن ز جان بود زچه معنی آفت تن گشته ای مرا و تو جانی
4 گر زبر از عشق غایتی است من آنم ور زبر از حسن صورتی است تو آنی
1 تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی همه به گوش من آید زلفظ عشق ندی
2 دلم فدا شد و چشمم ندید روی خلاص خلاص نیست اسیران عشق را به فدی
3 ملاحت همه دنیا نگار من دارد عجب نباشد اگر بی وفاست چون دنیی
4 من و توایم نگارا که عشق و خوبی را ز نام لیلی و مجنون برون بریم همی
1 گر صد یک از جمال تو در مشتریستی او را زیک جمال تو صد مشتریستی
2 گر فال مشتری چو تو فرخنده باشدی صد آفتاب چاکر یک مشتریستی
3 آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری بر مه ز مشک حلقه انگشتریستی
4 آن حلقه های زلف تو گویی ز دلبری بر مه زمشک حلقه انگشتریستی
1 زهی زقد و رخت سرو و لاله را خجلی به سرو عقل ربایی به لاله دل گسلی
2 به سرو برگذری سرو را بود خواری به لاله در نگری لاله را بود خجلی
3 به باغ اگر نرسد سرو، سرو را عوضی به راغ اگر ندمد لاله، لاله را بدلی
4 به لب عسل نبود لاله گرچه لعل بود اگر تو لاله لعلی چرا به لب عسلی