4 اثر از باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان

باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی

در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که: روزی چه مایه طعام باید خوردن؟ ,

گفت: صد درم سنگ کفایت است. ,

گفت: این قدر چه قوّت دهد؟ ,

گفت: هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه یعنی این قدر تو را بر پای همی‌دارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمال آنی. ,

یکی از علما خورندهٔ بسیار داشت و کفاف اندک. یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت. روی از توقع او در هم کشید و تعرّض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد. ,

2 ز بخت روی ترش کرده پیش یار عزیز مرو که عیش بر او نیز تلخ گردانی

3 به حاجتی که روی تازه روی و خندان رو فرو نبندد کار گشاده پیشانی

آورده‌اند که اندکی در وظیفهٔ او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودت معهود بر قرار ندید گفت: ,

دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی. ,

اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانه‌ای کردند و در به گل بر آوردند. ,

بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند. در را گشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. ,

مردم در این عجب ماندند. ,

یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم فرستاد. ,

سالی در دیار عرب بود و کسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی در نخواست. ,

پیش پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجت اصحاب فرستاده‌اند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد. ,

رسول علیه السلام گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند. ,

بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط. ,

هر روز مطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی. ,

اصحاب از تعنت وی خسته خاطر همی‌بودند و از تحمل چاره نبود. ,

صاحبدلی در آن میان گفت: نفس را وعده دادن به طعام آسان‌تر است که بقال را به درم. ,

خواهنده مغربی در صف بزّازان حلب می‌گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان برخاستی. ,

2 ای قناعت! توانگرم گردان که ورای تو هیچ نعمت نیست

3 کنج صبر اختیار لقمان است هر که را صبر نیست حکمت نیست

درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می‌سوخت و رقعه بر خرقه همی‌دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی‌گفت: ,

2 به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق که بار محنت خود به که بار منت خلق

کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد. ,

گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن. ,

دو امیرزاده در مصر بودند. یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت. عاقبة الاَمر آن یکی علاّمه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد. ,

پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است. ,

گفت: ای برادر! شکر نعمت باری عزّ اسمه همچنان افزون‌تر است بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر. ,

4 من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از دستم بنالند

یکی از حکما پسر را نهی همی‌کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. ,

گفت: ای پدر! گرسنگی خلق را بکشد، نشنیده‌ای که ظریفان گفته‌اند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. ,

گفت: اندازه نگهدار، کُلوا وَ اشرَبوا وَ لا تُسْرِفوا. ,

4 نه چندان بخور کز دهانت بر آید نه چندان که از ضعف جانت بر آید

جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید. ,

کسی گفت: فلان بازرگان نوشدارو دارد. اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد. ,

گویند آن بازرگان به بخل معروف بود. ,

4 گر به جای نانش اندر سفره بودی آفتاب تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.