باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی

30 اثر از باب سوم در فضیلت قناعت در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش گردآوری شده است. در این مجموعه می‌توانید اشعار معروف، عاشقانه و حکیمانه سعدی شیرازی را به‌صورت دسته‌بندی‌شده و با قابلیت جستجو مطالعه کنید. شما در حال مشاهده صفحه 2 از این مجموعه هستید.

خشکسالی در اسکندریه از سعدی شیرازی گلستان 12

1. خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود، درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

حاتم طایی را گفتند: از سعدی شیرازی گلستان 13

1. حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگ همت تر در جهان دیده‌ای یا شنیده‌ای؟
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

موسی علیه السلام درویشی از سعدی شیرازی گلستان 14

1. موسی علیه السلام درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

اعرابیی را دیدم در حلقهٔ از سعدی شیرازی گلستان 15

1. اعرابیی را دیدم در حلقهٔ جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است!
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

یکی از عرب در بیابانی از سعدی شیرازی گلستان 16

1. یکی از عرب در بیابانی از غایت تشنگی می‌گفت:
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

همچنین در قاع بسیط مسافری از سعدی شیرازی گلستان 17

1. همچنین در قاع بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوّتش به آخر آمده و درمی چند بر میان داشت. بسیاری بگردید و ره به جایی نبرد. پس به سختی هلاک شد. طایفه‌ای برسیدند و درمها دیدند پیش رویش نهاده و بر خاک نبشته:
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

هرگز از دور زمان ننالیده از سعدی شیرازی گلستان 18

1. هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

یکی از ملوک با تنی چند از سعدی شیرازی گلستان 19

1. یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند، تا شب در آمد خانهٔ دهقانی دیدند.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

گدایی هول را حکایت کنند از سعدی شیرازی گلستان 20

1. گدایی هول را حکایت کنند که نعمتی وافر اندوخته بود.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

بازرگانی را شنیدم که از سعدی شیرازی گلستان 21

1. بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه

مالداری را شنیدم که از سعدی شیرازی گلستان 22

1. مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم. ظاهر حالش به نعمت دنیا آراسته و خست نفس جبلی در وی همچنان متمکن، تا به جایی که نانی به جانی از دست ندادی و گربهٔ بوهریره را به لقمه‌ای ننواختی و سگ اصحاب الکهف را استخوانی نینداختی. فی الجمله خانه او را کس ندیدی در گشاده و سفرۀ او را سر گشاده.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

2 دقیقه زمان مطالعه

صیادی ضعیف را ماهی قوی از سعدی شیرازی گلستان 23

1. صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت، ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
...

برای مشاهده کامل کلیک کنید

1 دقیقه زمان مطالعه