بزرگی هنرمند آفاق بود از سعدی شیرازی بوستان 11
1. بزرگی هنرمند آفاق بود
غلامش نکوهیده اخلاق بود
...
1. بزرگی هنرمند آفاق بود
غلامش نکوهیده اخلاق بود
...
1. کسی راه معروف کرخی بجست
که بنهاد معروفی از سر نخست
...
1. طمع برد شوخی به صاحبدلی
نبود آن زمان در میان حاصلی
...
1. ملک صالح از پادشاهان شام
برون آمدی صبحدم با غلام
...
1. یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت
...
1. به خشم از ملک بندهای سربتافت
بفرمود جستن کسش در نیافت
...
1. ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
...
1. گروهی برآنند از اهل سخن
که حاتم اصم بود، باور مکن
...
1. عزیزی در اقصای تبریز بود
که همواره بیدار و شب خیز بود
...
1. یکی را چو سعدی دلی ساده بود
که با ساده رویی در افتاده بود
...