ز خاک آفریدت خداوند پاک از سعدی شیرازی بوستان 1
1. ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
...
1. ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
...
1. یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
...
1. جوانی خردمند پاکیزه بوم
ز دریا بر آمد به دربند روم
...
1. شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
...
1. شنیدستم از راویان کلام
که در عهد عیسی علیهالسلام
...
1. فقیهی کهن جامهٔ تنگدست
در ایوان قاضی به صف بر نشست
...
1. یکی پادشهزاده در گنجه بود
که دور از تو ناپاک و سرپنجه بود
...
1. شکر خندهای انگبین میفروخت
که دلها ز شیرینیش میبسوخت
...
1. شنیدم که فرزانهای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
...
1. سگی پای صحرانشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
...