3 اثر از باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان

باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی

1 شنیدم که وقتی گدازاده‌ای نظر داشت با پادشازاده‌ای

2 همی‌رفت و می‌پخت سودای خام خیالش فرو برده دندان به کام

3 ز میدانش خالی نبودی چو میل همه وقت پهلوی اسبش چو پیل

4 دلش خون شد و راز در دل بماند ولی پایش از گریه در گل بماند

1 چو عشقی که بنیاد آن بر هواست چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست،

2 عجب داری از سالکان طریق که باشند در بحر معنی غریق؟

3 به سودای جانان به جان مشتغل به ذکر حبیب از جهان مشتغل

4 به یاد حق از خلق بگریخته چنان مست ساقی که می ریخته

1 تو را عشقِ همچون خودی ز آب و گل رباید همی صبر و آرام دل

2 به بیداریش فتنه بر خَد و خال به خواب اندرش پای بند خیال

3 به صدقش چنان سر نهی در قدم که بینی جهان با وجودش عدم

4 چو در چشم شاهد نیاید زرت زر و خاک یکسان نماید برت

1 خوشا وقت شوریدگان غمش اگر زخم بینند و گر مرهمش

2 گدایانی از پادشاهی نفور به امیدش اندر گدایی صبور

3 دمادم شراب الم در کشند وگر تلخ بینند دم در کشند

4 بلای خمار است در عیش مل سلحدار خار است با شاه گل

1 یکی شاهدی در سمرقند داشت که گفتی به جای سمر قند داشت

2 جمالی گرو برده از آفتاب ز شوخیش بنیاد تقوی خراب

3 تعالی الله از حسن تا غایتی که پنداری از رحمت است آیتی

4 همی رفتی و دیده‌ها در پیش دل دوستان کرده جان برخیش

1 شنیدم که وقتی گدازاده‌ای نظر داشت با پادشازاده‌ای

2 همی‌رفت و می‌پخت سودای خام خیالش فرو برده دندان به کام

3 ز میدانش خالی نبودی چو میل همه وقت پهلوی اسبش چو پیل

4 دلش خون شد و راز در دل بماند ولی پایش از گریه در گل بماند

1 چنین نقل دارم ز مردان راه فقیران منعم، گدایان شاه

2 که پیری به در یوزه شد بامداد در مسجدی دید و آواز داد

3 یکی گفتش این خانهٔ خلق نیست که چیزی دهندت، بشوخی مایست

4 بدو گفت کاین خانه کیست پس که بخشایشش نیست بر حال کس؟

1 یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد خنک نیکبختی که در آب مرد

2 بدو گفت نابالغی کای عجب چو مردی چه سیراب و چه خشک لب

3 بگفتا نه آخر دهان تر کنم که تا جان شیرینش در سر کنم؟

4 فتد تشنه در آبدان عمیق که داند که سیراب میرد غریق

1 شنیدم که بر لحن خنیاگری به رقص اندر آمد پری پیکری

2 ز دلهای شوریده پیرامنش گرفت آتش شمع در دامنش

3 پراکنده خاطر شد و خشمناک یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟

4 تو را آتش ای دوست دامن بسوخت مرا خود به یک بار خرمن بسوخت

1 شنیدم که پیری شبی زنده داشت سحر دست حاجت به حق بر فراشت

2 یکی هاتف انداخت در گوش پیر که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

3 بر این در دعای تو مقبول نیست به خواری برو یا به زاری بایست

4 شب دیگر از ذکر و طاعت نخفت مریدی ز حالش خبر یافت، گفت

آثار سعدی شیرازی

3 اثر از باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.