خوشا وقت شوریدگان غمش از سعدی شیرازی بوستان 1
1. خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
...
1. خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
...
1. تو را عشقِ همچون خودی ز آب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
...
1. چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنهانگیز و فرمانرواست،
...
1. شنیدم که وقتی گدازادهای
نظر داشت با پادشازادهای
...
1. شنیدم که بر لحن خنیاگری
به رقص اندر آمد پری پیکری
...
1. یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی به جای سمر قند داشت
...
1. یکی تشنه میگفت و جان میسپرد
خنک نیکبختی که در آب مرد
...
1. چنین نقل دارم ز مردان راه
فقیران منعم، گدایان شاه
...
1. شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق بر فراشت
...
1. یکی در نشابور دانی چه گفت
چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟
...
1. شکایت کند نوعروسی جوان
به پیری ز داماد نامهربان
...