3 اثر از باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان

باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی

1 یکی خرده بر شاه غزنین گرفت که حسنی ندارد ایاز ای شگفت

2 گلی را که نه رنگ باشد نه بوی غریب است سودای بلبل بر اوی!

3 به محمود گفت این حکایت کسی بپیچید از اندیشه بر خود بسی

4 که عشق من ای خواجه بر خوی اوست نه بر قد و بالای نیکوی اوست

1 یکی در نشابور دانی چه گفت چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟

2 توقع مدار ای پسر گر کسی که بی سعی هرگز به جایی رسی

3 سمیلان چو می بر نگیرد قدم وجودی است بی منفعت چون عدم

4 طمع دار سود و بترس از زیان که بی بهره باشند فارغ زیان

1 رئیس دهی با پسر در رهی گذشتند بر قلب شاهنشهی

2 پسر چاوشان دید و تیغ و تبر قباهای اطلس، کمرهای زر

3 یلان کماندار نخجیر زن غلامان ترکش کش تیرزن

4 یکی در برش پرنیانی قباه یکی بر سرش خسروانی کلاه

1 طبیبی پری چهره در مرو بود که در باغ دل قامتش سرو بود

2 نه از درد دلهای ریشش خبر نه از چشم بیمار خویشش خبر

3 حکایت کند دردمندی غریب که خوش بود چندی سرم با طبیب

4 نمی‌خواستم تندرستی خویش که دیگر نیاید طبیبم به پیش

1 ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست

2 توان گفتن این با حقایق شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس

3 که پس آسمان و زمین چیستند؟ بنی آدم و دام و دد کیستند؟

4 پسندیده پرسیدی ای هوشمند بگویم گر آید جوابت پسند

1 شکایت کند نوعروسی جوان به پیری ز داماد نامهربان

2 که مپسند چندین که با این پسر به تلخی رود روزگارم به سر

3 کسانی که با ما در این منزلند نبینم که چون من پریشان دلند

4 زن و مرد با هم چنان دوستند که گویی دو مغز و یکی پوستند

1 یکی پنجهٔ آهنین راست کرد که با شیر زورآوری خواست کرد

2 چو شیرش به سرپنجه در خود کشید دگر زور در پنجه در خود ندید

3 یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟ به سرپنجه آهنینش بزن

4 شنیدم که مسکین در آن زیر گفت نشاید بدین پنجه با شیر گفت

1 میان دو عم زاده وصلت فتاد دو خورشید سیمای مهتر نژاد

2 یکی را به غایت خوش افتاده بود دگر نافر و سرکش افتاده بود

3 یکی خلق و لطف پریوار داشت یکی روی در روی دیوار داشت

4 یکی خویشتن را بیاراستی دگر مرگ خویش از خدا خواستی

1 به مجنون کسی گفت کای نیک پی چه بودت که دیگر نیایی به حی؟

2 مگر در سرت شور لیلی نماند خیالت دگر گشت و میلی نماند؟

3 چو بشنید بیچاره بگریست زار که ای خواجه دستم ز دامن بدار

4 مرا خود دلی دردمند است ریش تو نیزم نمک بر جراحت مریش

1 قضا را من و پیری از فاریاب رسیدیم در خاک مغرب به آب

2 مرا یک درم بود برداشتند به کشتی و درویش بگذاشتند

3 سیاهان براندند کشتی چو دود که آن ناخدا نا خدا ترس بود

4 مرا گریه آمد ز تیمار جفت بر آن گریه قهقه بخندید و گفت

آثار سعدی شیرازی

3 اثر از باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سوم در عشق و مستی و شور در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.