4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب دوم در احسان در بوستان

باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی

1 اگر هوشمندی به معنی گرای که معنی بماند ز صورت به جای

2 که را دانش و جود و تقوی نبود به صورت درش هیچ معنی نبود

3 کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم آسوده دل

4 غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش

1 پدرمرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن

2 ندانی چه بودش فرو مانده سخت؟ بود تازه بی بیخ هرگز درخت؟

3 چو بینی یتیمی سر افکنده پیش مده بوسه بر روی فرزند خویش

4 یتیم ار بگرید که نازش خرد؟ وگر خشم گیرد که بارش برد؟

1 شنیدم که یک هفته ابن‌السبیل نیامد به مهمانسرای خلیل

2 ز فرخنده خویی نخوردی بگاه مگر بینوایی در آید ز راه

3 برون رفت و هر جانبی بنگرید بر اطراف وادی نگه کرد و دید

4 به تنها یکی در بیابان چو بید سر و مویش از گرد پیری سپید

1 گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و آن مکر و فن

2 زیان می‌کند مرد تفسیردان که علم و ادب می‌فروشد به نان

3 کجا عقل یا شرع فتوی دهد که اهل خرد دین به دنیا دهد؟

4 ولیکن تو بستان که صاحب خرد از ارزان فروشان به رغبت خرد

1 شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خطوه کردی دو رکعت نماز

2 چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای

3 به آخر ز وسواس خاطر پریش پسند آمدش در نظر کار خویش

4 به تلبیس ابلیس در چاه رفت که نتوان از این خوب تر راه رفت

1 یکی را کرم بود و قوت نبود کفافش به قدر مروت نبود

2 که سفله خداوند هستی مباد جوانمرد را تنگدستی مباد

3 کسی را که همت بلند اوفتد مرادش کم اندر کمند اوفتد

4 چو سیلاب ریزان که در کوهسار نگیرد همی بر بلندی قرار

1 یکی رفت و دینار از او صد هزار خلف برد صاحبدلی هوشیار

2 نه چون ممسکان دست بر زر گرفت چو آزادگان دست از او بر گرفت

3 ز درویش خالی نبودی درش مسافر به مهمانسرای اندرش

4 دل خویش و بیگانه خرسند کرد نه همچون پدر سیم و زر بند کرد

1 زباندانی آمد به صاحبدلی که محکم فرومانده‌ام در گلی

2 یکی سفله را ده درم بر من است که دانگی از او بر دلم ده من است

3 همه شب پریشان از او حال من همه روز چون سایه دنبال من

4 بکرد از سخنهای خاطر پریش درون دلم چون در خانه ریش

1 بزارید وقتی زنی پیش شوی که دیگر مخر نان ز بقال کوی

2 به بازار گندم فروشان گرای که این جو فروشیست گندم نمای

3 نه از مشتری کز زحام مگس به یک هفته رویش ندیده‌ست کس

4 به دلداری آن مرد صاحب نیاز به زن گفت کای روشنایی، بساز

1 به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز ای مبارک در رزق زن

2 برو تا ز خوانت نصیبی دهند که فرزندکانت نظر بر رهند

3 بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد

4 زن از ناامیدی سر انداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.