4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب دوم در احسان در بوستان

باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی

1 ندانم که گفت این حکایت به من که بوده‌ست فرماندهی در یمن

2 ز نام آوران گوی دولت ربود که در گنج بخشی نظیرش نبود

3 توان گفت او را سحاب کرم که دستش چو باران فشاندی درم

4 کسی نام حاتم نبردی برش که سودا نرفتی از او بر سرش

1 شنیدم که طی در زمان رسول نکردند منشور ایمان قبول

2 فرستاد لشکر بشیر نذیر گرفتند از ایشان گروهی اسیر

3 بفرمود کشتن به شمشیر کین که ناپاک بودند و ناپاک دین

4 زنی گفت من دختر حاتمم بخواهید از این نامور حاکمم

1 ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد طلب ده درم سنگ فانید کرد

2 ز راوی چنان یاد دارم خبر که پیشش فرستاد تنگی شکر

3 زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود؟ همان ده درم حاجت پیر بود

4 شنید این سخن نامبردار طی بخندید و گفت ای دلارام حی

1 یکی را خری در گل افتاده بود ز سوداش خون در دل افتاده بود

2 بیابان و باران و سرما و سیل فرو هشته ظلمت بر آفاق ذیل

3 همه شب در این غصه تا بامداد سقط گفت و نفرین و دشنام داد

4 نه دشمن برست از زبانش نه دوست نه سلطان که این بوم و بر زآن اوست

1 شنیدم که مغروری از کبر مست در خانه بر روی سائل ببست

2 به کنجی فرو ماند و بنشست مرد جگر گرم و آه از تف سینه سرد

3 شنیدش یکی مرد پوشیده چشم بپرسیدش از موجب کین و خشم

4 فرو گفت و بگریست بر خاک کوی جفایی کز آن شخصش آمد به روی

1 یکی را پسر گم شد از راحله شبانگه بگردید در قافله

2 ز هر خیمه پرسید و هر سو شتافت به تاریکی آن روشنایی نیافت

3 چو آمد بر مردم کاروان شنیدم که می‌گفت با ساروان

4 ندانی که چون راه بردم به دوست! هر آن کس که پیش آمدم گفتم اوست

1 ز تاج ملکزاده‌ای در مناخ شبی لعلی افتاد در سنگلاخ

2 پدر گفتش اندر شب تیره رنگ چه دانی که گوهر کدام است و سنگ؟

3 همه سنگها پاس دار ای پسر که لعل از میانش نباشد به در

4 در اوباش، پاکان شوریده رنگ همان جای تاریک و لعلند و سنگ

1 یکی زهرهٔ خرج کردن نداشت زرش بود و یارای خوردن نداشت

2 نه خوردی، که خاطر بر آسایدش نه دادی، که فردا بکار آیدش

3 شب و روز در بند زر بود و سیم زر و سیم در بند مرد لئیم

4 بدانست روزی پسر در کمین که ممسک کجا کرد زر در زمین

1 جوانی به دانگی کرم کرده بود تمنای پیری بر آورده بود

2 به جرمی گرفت آسمان ناگهش فرستاد سلطان به کشتنگهش

3 تکاپوی ترکان و غوغای عام تماشاکنان بر در و کوی و بام

4 چو دید اندر آشوب، درویش پیر جوان را به دست خلایق اسیر

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.