4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب دوم در احسان در بوستان

باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی

1 شنیدم که مردی است پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم

2 من و چند سیاح صحرانورد برفتیم قاصد به دیدار مرد

3 سر و چشم هر یک ببوسید و دست به تمکین و عزت نشاند و نشست

4 زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت ولی بی مروت چو بی بر درخت

1 یکی در بیابان سگی تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت

2 کله دلو کرد آن پسندیده کیش چو حبل اندر آن بست دستار خویش

3 به خدمت میان بست و بازو گشاد سگ ناتوان را دمی آب داد

4 خبر داد پیغمبر از حال مرد که داور گناهان از او عفو کرد

1 یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای

2 که چون زندگانی به سر می‌برد؟ بدین دست و پای از کجا می‌خورد؟

3 در این بود درویش شوریده رنگ که شیری در آمد شغالی به چنگ

4 شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد

1 تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت که فردا نگیرد خدا با تو سخت

2 گر از پا در آید، نماند اسیر که افتادگان را بود دستگیر

3 به آزار فرمان مده بر رهی که باشد که افتد به فرماندهی

4 چو تمکین و جاهت بود بر دوام مکن زور بر ضعف درویش عام

1 به ره بر یکی پیشم آمد جوان به تک در پیش گوسفندی دوان

2 بدو گفتم این ریسمان است و بند که می‌آرد اندر پیت گوسفند

3 سبک طوق و زنجیر از او باز کرد چپ و راست پوییدن آغاز کرد

4 هنوز از پیش تازیان می‌دوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید

1 ببخش ای پسر کآدمی زاده صید به احسان توان کرد و، وحشی به قید

2 عدو را به الطاف گردن ببند که نتوان بریدن به تیغ این کمند

3 چو دشمن کرم بیند و لطف و جود نیاید دگر خبث از او در وجود

4 مکن بد که بد بینی از یار نیک نروید ز تخم بدی بار نیک

1 بنالید درویشی از ضعف حال بر تندرویی خداوند مال

2 نه دینار دادش سیه دل نه دانگ بر او زد به سر باری از طیره بانگ

3 دل سائل از جور او خون گرفت سر از غم بر آورد و گفت ای شگفت

4 توانگر ترش روی، باری، چراست؟ مگر می‌نترسد ز تلخی خواست؟

1 یکی سیرت نیکمردان شنو اگر نیکبختی و مردانه رو

2 که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش

3 نگه کرد و موری در آن غله دید که سرگشته هر گوشه‌ای می‌دوید

4 ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت

1 شنیدم که مردی است پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم

2 من و چند سیاح صحرانورد برفتیم قاصد به دیدار مرد

3 سر و چشم هر یک ببوسید و دست به تمکین و عزت نشاند و نشست

4 زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت ولی بی مروت چو بی بر درخت

1 ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد طلب ده درم سنگ فانید کرد

2 ز راوی چنان یاد دارم خبر که پیشش فرستاد تنگی شکر

3 زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود؟ همان ده درم حاجت پیر بود

4 شنید این سخن نامبردار طی بخندید و گفت ای دلارام حی

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در احسان در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.