4 اثر از ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / دیوان اشعار سعدی شیرازی / ملحقات و مفردات در دیوان اشعار

ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 می‌ندانم چکنم چاره من این دستان را تا به دست آورم آن دلبر پردستان را

2 او به شمشیر جفا خون دلم می‌ریزد تابه خون دل من رنگ کند دستان را

3 من بیچاره تهیدستم ازان می‌ترسم که وصالش ندهد دست تهیدستان را

4 دامن وصلش اگر من به کف آرم روزی ندهم تا به قیامت دگر از دست آن را

1 ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

2 علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

3 گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را

4 چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را

1 خسرو من چون به بارگاه برآید نعره و فریاد از سپاه برآید

2 عاشق صادق ز خان و مان بگریزد مرد توانگر ز مال و جاه برآید

3 بر سر کویش نظاره کن که هزاران یوسف مصری ز قعر چاه برآید

4 صبح چنان صادقست در طلب او کز هوس روی او پگاه‌برآید

1 بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد

2 پیر بودم به وصال رخ خویش همه روز باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد

3 دوست بازآمد و دشمن برمید از پیشم شکرنعمت که به تن جان گران باز آمد

4 مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد

1 یاد دارم که روزگاری بود که مرا پیش غمگساری بود

2 با لب یار و در بر دلدار هر زمانیم کار و باری بود

3 جام عیش مرا نه دردی بود گل وصل مرا نه خاری بود

4 ز اهوی شیرگیر روبه‌باز دل بیچاره را شکاری بود

1 حالم از شرح غمت افسانه ایست چشمم از عکس رخت بتخانه ایست

2 هر کجا بدگوهری در عالمست در کنار آنچنان دردانه ایست

3 بر امید زلف چون زنجیر تو ای بسا عاقل که چون دیوانه‌ایست

4 گفتم او را این چه زلف ( ... ) گفت هان فی‌الجمله در ( ... )

1 ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب

2 رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب

3 از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیب جمع می‌بینم عیان در روی او من بی حجیب

4 ماه و پروین تیر و زهره شمس و قوس و کاج و عاج مورد و نرگس لعل و گل، سبزی و می وصل و فریب

1 خستهٔ تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت ای صبا آخر چه گردد گر کنی یکدم عنایت؟

2 بگذری در کوی یارم تا کنی حال دلم را همچنان کز من شنیدی پیش آن دلبر روایت

3 یک حکایت سر گذشتم پیش آن جان بازگویی گرچه از درد فراقم هست بسیاری شکایت

4 ای صبا آرام جانی چون رسی آنجا که دانی هم بکن گر می‌توانی یک مهم ما کفایت

1 ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد

2 در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

3 رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد

4 چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت سری که باشد او را، در هر بصر نباشد

1 قیامتست سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب

2 به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

3 به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

4 پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد که ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیب

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.