1 بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد
2 پیر بودم به وصال رخ خویش همه روز باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد
3 دوست بازآمد و دشمن برمید از پیشم شکرنعمت که به تن جان گران باز آمد
4 مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
1 رفت آن کم بر تو آبی بود یا سلام مرا جوابی بود
2 از سر ناز وز سر خوبی هر دمی با منت عتابی بود
3 وعدههای خوشم همی دادی گویی آن وعدهها سرابی بود
4 روزگار وصال چون بگذشت گویی آن روزگار خوابی بود
1 یاد دارم که روزگاری بود که مرا پیش غمگساری بود
2 با لب یار و در بر دلدار هر زمانیم کار و باری بود
3 جام عیش مرا نه دردی بود گل وصل مرا نه خاری بود
4 ز اهوی شیرگیر روبهباز دل بیچاره را شکاری بود
1 خسرو من چون به بارگاه برآید نعره و فریاد از سپاه برآید
2 عاشق صادق ز خان و مان بگریزد مرد توانگر ز مال و جاه برآید
3 بر سر کویش نظاره کن که هزاران یوسف مصری ز قعر چاه برآید
4 صبح چنان صادقست در طلب او کز هوس روی او پگاهبرآید
1 باد بهاری وزید، از طرف مرغزار باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
2 سرو شد افراخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
3 گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار
4 شاخ که با میوههاست، سنگ به پا میخورد بید مگر فارغست، از ستم نابکار
1 ایا نسیم سحر بوی زلف یار بیار قرار دل ز سر زلف بیقرار بیار
2 سلامی از من مسکین بدان صنوبر بر پیامی از آن مهروی گلعذار بیار
3 حکایت از لب فرهاد ناتوان برسان سلامی از من مسکین غمگسار بیار
4 نهان بگوی به آن دوستدار یکدل من جواب بشنو و آنگه به آشکار بیار
1 اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
2 ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
3 به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
4 چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
1 چه درد دلست اینچه من درفتادم که در دام مهر تو دلبر فتادم؟
2 چه بد کرده بودم که ناگه ازینسان به دست تو شوخ ستمگر فتادم؟
3 مرا با چنین دل سر عشقبازی نبود اختیاری ولی درفتادم
4 به میدان عشق تو در اسب سودا همی تاختم تیز و در سر فتادم
1 من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم تو را چون بندهای گشتم به فرمانت کمر بندم
2 سواری چیست و چالاکی دلم بستی به فتراکی خوشا و خرما آن دل که باشد صید دلبندم
3 بدین خوبی بدین پاکی که رویت ( ... ) تو را از جمله بگزیدم به جز تو یار نپسندم
4 به امیدت طربناکم به عشقت ( ... ) گهی از ذوق میگریم گهی از شوق میخندم