4 اثر از ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / دیوان اشعار سعدی شیرازی / ملحقات و مفردات در دیوان اشعار

ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد

2 سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد

3 هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد

4 گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد

1 رفت آن کم بر تو آبی بود یا سلام مرا جوابی بود

2 از سر ناز وز سر خوبی هر دمی با منت عتابی بود

3 وعده‌های خوشم همی دادی گویی آن وعده‌ها سرابی بود

4 روزگار وصال چون بگذشت گویی آن روزگار خوابی بود

1 می‌ندانم چکنم چاره من این دستان را تا به دست آورم آن دلبر پردستان را

2 او به شمشیر جفا خون دلم می‌ریزد تابه خون دل من رنگ کند دستان را

3 من بیچاره تهیدستم ازان می‌ترسم که وصالش ندهد دست تهیدستان را

4 دامن وصلش اگر من به کف آرم روزی ندهم تا به قیامت دگر از دست آن را

1 باد بهاری وزید، از طرف مرغزار باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغ‌زار

2 سرو شد افراخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار

3 گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار

4 شاخ که با میوه‌هاست، سنگ به پا می‌خورد بید مگر فارغست، از ستم نابکار

1 چشم تو طلسم جاودانست یا فتنهٔ آخرالزمانست

2 تا چشم بدی به زیر بنهد دیگر به کرشمه در نهانست

3 ما را به کرشمه صید کردست چشمست که چو چشم آهوانست

4 با لشکر غمزهٔ تو در شهر ( ... ) الامانست

1 چنان خوب رویی بدان دلربایی دریغت نیاید به هر کس نمایی

2 مرا مصلحت نیست لیکن همان به که در پرده باشی و بیرون نیایی

3 وفا را به عهد تو دشمن گرفتم چو دیدم مرا فتنه تو بیوفایی

4 چنین دور از خویش و بیگانه گشتم که افتاد با تو مرا آشنایی

1 من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم تو را چون بنده‌ای گشتم به فرمانت کمر بندم

2 سواری چیست و چالاکی دلم بستی به فتراکی خوشا و خرما آن دل که باشد صید دلبندم

3 بدین خوبی بدین پاکی که رویت ( ... ) تو را از جمله بگزیدم به جز تو یار نپسندم

4 به امیدت طربناکم به عشقت ( ... ) گهی از ذوق می‌گریم گهی از شوق می‌خندم

1 ایا نسیم سحر بوی زلف یار بیار قرار دل ز سر زلف بی‌قرار بیار

2 سلامی از من مسکین بدان صنوبر بر پیامی از آن مهروی گلعذار بیار

3 حکایت از لب فرهاد ناتوان برسان سلامی از من مسکین غمگسار بیار

4 نهان بگوی به آن دوستدار یکدل من جواب بشنو و آنگه به آشکار بیار

1 اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

2 ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

3 به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز

4 چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز

1 من این نامه که اکنون می‌نویسم به آب چشم پر خون می‌نویسم

2 ازین در بر نوشتم نامه لیکن نه آن سوزست کاکنون می‌نویسم

3 به عذرا درد وامق می‌نمایم به لیلی حال مجنون می‌نویسم

4 نگارا قصهٔ خود را به خدمت نمی‌دانم که تا چون می‌نویسم

آثار سعدی شیرازی

4 اثر از ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ملحقات و مفردات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.