1 شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
2 ازین طرف دو به دانگی گر اختیار کنی وزان چهار به دانگی قیاس کن باری
3 سؤال کرد که چندین تفاوت از پی چیست که فرق نیست میان دو جنس بسیاری
4 بگفت از اینچه تو بینی حلال ملک منست نیامدست به دستم به وجه آزاری
1 مقابلت نکند با حجر به پیشانی مگر کسی که تهور کند به نادانی
2 کس این خطا نپسندد که دفع دشمن خود توانی و نکنی و یا کنی و نتوانی
1 هر کجا خط مشکلی بکشند جهد کن تا برون خط باشی
2 چون غلط بشنوی شتاب مکن تا نباید که خود غلط باشی
3 خامشی محترم به کنج ادب به که گویندهٔ سقط باشی
1 نبایدت که پریشان شود قواعد ملک نگاه دار دل مردم از پریشانی
2 چنانکه طایفهای در پناه جاه تواند تو در پناه دعا و نماز ایشانی
1 چو دوستان تو را بر تو دل بیازارم چه حسن عهد بود پیش نیکمردانم
2 بلی حقیقت دعوی دوستی آنست که دشمنان تو را بر تو دوست گردانم
1 یاران کجاوه، غم ندارند از منقطعان کاروانی
2 ای ماه محفه سر فرود آر تا حال پیادگان بدانی
1 بیهنر را دیدن صاحب هنر نیش بر جان میزند چون کژدمی
2 هر که نامردم بود عذرش بنه گر به چشمش درنیاید مردمی
3 راست میخواهی به چشم خارپشت خار پشتی خوشترست از قاقمی
1 خرم تن آنکه نام نیکش ماند پس مرگ جاودانی
2 اینست جزای سنت نیک ور عادت بد نهی تو دانی
1 ای که گر هر سر موییت زبانی دارد شکر یک نعمت از انعام خدایی نکنی
2 حق چندین کرم و رحمت و رأفت شرطست که به جای آوری و سست وفایی نکنی
3 پادشاهیت میسر نشود روز به خلق تا به شب بر در معبود گدایی نکنی
1 حاجت خلق از در خدای برآید مرد خدایی چکار بر در والی؟
2 راغب دنیا مشو که هیچ نیرزد هر دو جهان پیش چشم همت عالی