1 گر تیر جفای دشمنان میآید دلتنگ مشو که دوست میفرماید
2 بر یار ذلیل هر ملامت کید چون یار عزیز میپسندد شاید
1 گر کان فضائلی وگر دریایی بیراحت خلق باد میپیمایی
2 ور با همه عیبها کریم آسایی عیبت هنرست و زشتیت زیبایی
1 تا دل به غرور نفس شیطان ندهی کز شاخ بدی کس نخورد بار بهی
2 الا که ذخیرهٔ قیامت بنهی ور نه نشود اسه پر از دیگ تهی
1 گویند که دوش شحنگان تتری دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
2 امروز به آویختنش میبردند میگفت رها کن که گریبان ندری
1 ای یار کجایی که در آغوش نهای و امشب بر ما نشسته چون دوش نهای
2 ای سر روان و راحت نفس و روان هر چند که غایبی فراموش نهای
1 در مرد چو بد نگه کنی زن بینی حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
2 نقش خود تست هر چه در من بینی با شمع درآ که خانه روشن بینی
1 از دست مده طریق احسان پدر تا بر بخوری ز ملک و فرمان پدر
2 جان پدرت از ان جهان میگوید زنهار خلاف من مکن جان پدر
1 فردا که به نامهٔ سیه درنگری بس دست تحسر که به دندان ببری
2 بفروخته دین به دنیی از بیخبری یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟
1 تنها ز همه خلق و نهان میگریم چشم از غم دل به آسمان میگریم
2 طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند بر عمر گذشته همچنان میگریم
1 امروز که دستگاه داری و توان بیخی که بر سعادت آرد بنشان
2 پیش از تو از آن دگری بود جهان بعد از تو از آن دگری باشد هان