1 چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس بر باد مده جان گرامی به فسوس
2 با آنکه خصومت نتوان کرد بساز دستی که به دندان نتوان برد ببوس
1 گر آدمیی بادهٔ گلرنگ بخور بر نالهٔ نای و نغمهٔ چنگ بخور
2 گر بنگ خوری چو سنگ مانی بر جای یکباره چو بنگ میخوری سنگ بخور
1 با زندهدلان نشین و صادق نفسان حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان
2 خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری آزار به اندرون موری مرسان
1 تا کی به جمال و مال دنیا نازی آمد گه آنکه راه عقبی سازی
2 ای دیر نشسته وقت آنست که جای یک چند به نوخاستگان پردازی
1 ای صاحب مال، فضل کن بر درویش گر فضل خدای میشناسی بر خویش
2 نیکویی کن که مردم نیکاندیش از دولت بختش همه نیک آید پیش
1 تا دل ز مراعات جهان برکندم صد نعمت را به منتی نپسندم
2 هر چند که نو آمدهام از سر ذوق بر کهنه جهان چون گل نو میخندم
1 ای غایب چشم و حاضر دل چونی؟ وی شاخ گل شکفته در گل چونی؟
2 یک بار نگویی به رفیقان وداع کاخر تو در آن اول منزل چونی؟
1 گر سنگ همه لعل بدخشان بودی پس قیمت سنگ و لعل یکسان بودی
2 گر در همه چاهی آب حیوان بودی دریافتنش بر همه آسان بودی
1 آیین برادری و شرط یاری آن نیست که عیب من هنر پنداری
2 آنست که گر خلاف شایسته روم از غایت دوستیم دشمن داری
1 بشنو به ارادت سخن پیر کهن تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
2 خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن