تا سمو سر برآورید از از رودکی سمرقندی مثنوی 1
1. تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
...
1. تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
...
1. نیست فکری به غیر یار مرا
عشق شد در جهان فیار مرا
...
1. زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت
زرع کشتست و ذرع گوشهٔ کشت
...
1. اشتر گرسنه کسیمه برد
کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد
...
1. هر کرا راهبر زغن باشد
گذر او به مرغزن باشد
...
1. دیوه هر چند کابرشم بکند
هرچه آن بیشتر به خویش تند
...
1. گاو مسکین ز کید دمنه چه دید؟
وز بد زاغ بوم را چه رسید؟
...
1. دور ماند از سرای خویش و تبار
نسری ساخت بر سر کهسار
...
1. گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس
...
1. دخت کسری ز نسل کیکاوس
درستی نام، نغز چون طاوس
...
1. تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس
...
1. آن که از این سخن شنید ارزش
باز پیش آر، تا کند پژهش
...