1 تبر از بس که زد به دشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس
1 آن که از این سخن شنید ارزش باز پیش آر، تا کند پژهش
1 خویشتن پاک دار و بیپرخاش هیچ کس را مباش عاشق غاش
1 خویشتن پاک دار بیپرخاش رو به آغاش اندرون مخراش
1 خویش بیگانه گردد از پی دیش خواهی آن روز مزد کمتر دیش
1 از بزرگی که هستی، ای خشنوک چاکرت بر کتف نهد دفنوک
1 از تو خالی نگارخانهٔ جم فرش دیبا فگنده بر بجکم
1 من چنین زار ازان جماش شدم همچو آتش میان داش شدم
1 من چنان زار ازان جماش درم همچو آتش میان داش درم
1 جان ترنجیده و شکسته دلم گویی از غم همی فرو گسلم