1 هر کرا راهبر زغن باشد گذر او به مرغزن باشد
1 نیست فکری به غیر یار مرا عشق شد در جهان فیار مرا
1 خویشتن پاک دار بیپرخاش رو به آغاش اندرون مخراش
1 چون نهاد او پهند را نیکو قید شد در پهند او آهو
1 گرچه نامردمست آن ناکس نشود سیر ازو دلم یرگس
1 تبر از بس که زد به دشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس
1 من چنین زار ازان جماش شدم همچو آتش میان داش شدم