1 عُمرم همه صرف شد در این خونخواری تا در صف محشرم چه بر سر آری
2 یک نام مقدست اگر قهار است در لطف هزار نام دیگر داری
1 ای آنکه نباشدم بتو دسترسی بی یاد تو بر نیٰارم از دل نفسی
2 وصل تو کجا و همچو من هیچکسی روح القدسی نیٰاید از هر مگسی
1 در مهد هوی غنودهای معذوری دیده نه چو ما گشودهای معذوری
2 دل زین عالم نمیتوانی بر کند در عالم دل نبودهای معذوری
1 تا دست به سبحه میزنی زناری تا روی به دوست مسکینی دیداری
2 دیریست که در طواف بیت اللهی غیری تا در توهم اغیاری
1 ای آنکه همیشه مست جام هوسی بی رنج درین راه بجٰائی نرسی
2 نوشی خون از چه زنی نیش به دل کم نتوان بود در جهٰان از مگسی
1 ای آنکه به دل تخم امل را کشتی بگذر ز همه که خود بخواهی هشتی
2 تا ذرهای از نام و نشانت بر جاست آویختی و سوختی و برگشتی
1 تا در غم نوشیدنی و خوردنیای هرگز مبر این گمٰان که جان بردنیای
2 تا کی خور و خواب زندگانی داری این است اگر زندگیت مردنیای
1 از دوری راه تا بکی آه کنی منزل نشناسی و همین آه کنی
2 یا رب چه شود که بر سر هستی خود یک گام نهی و قصه کوتاه کنی
1 لعل میگون و چشم فتان داری کاکل آشفته، مو پریشان داری
2 از بسکه بحسن ناز و طوفان داری هر سو هر دم هزار قربان داری
1 تا کی ز جهان پرگزند اندیشی تا چند ز جان مستمند اندیشی
2 این کز تو توان ستد همین کالبد است در مزبله گو مباش چند اندیشی